Subscribe:

Ads 468x60px

Featured Posts

miércoles, 19 de noviembre de 2014

جان مک کین رهبر ارکستر «بهار عرب» و خلیفه





جان مک کین رهبر ارکستر «بهار عرب» و خلیفه

همه به تناقض آنهائی که تا همین چندی پیش امارات اسلامی در سوریه را «مبارزان آزادی» می نامیدند و سپس اخیراً خشونت آنها را در عراق محکوم کردند، پی برده اند. با این وجود اگر چنین تحلیل هائی از انسجام درونی برخوردار نیست، ولی از دیدگاه استراتژیک آن را باید کاملاً منطقی تلقی کنیم : به این معنا که همین افرادی که به عنوان متحد دیروزی معرفی می شدند، می بایستی به عنوان دشمنان امروزی معرفی شوند، حتی اگر هر دو گوش به فرمان واشینگتن باشند. تی یری میسان در اینجا پشت پردۀ سیاست ایالات متحده را فراسوی جان مک کین John McCainسناتور آمریکائی به عنوان رهبر ارکستر «بهار عرب» و مخاطب دیرینۀ خلیفه ابراهیم را مورد بررسی قرار می دهد.





JPEG - 21.9 kb
آیا بارک اوباما و جان مک کین آنگونه که ادعا می کنند، رقیبان سیاسی یکدیگرند و یا این که هر دو برای پیشبرد استراتژی امپریالیستی کشورشان همکاری می کنند ؟
جان مک کین به عنوان رهبر جمهوری خواهان، نامزد ناموفق ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2008 شناخته شده است. چنین امری، چنان که خواهیم داد، تنها بخشی از زندگینامۀ واقعی او را روایت می کند، یعنی آن بخشی که به مثابه پردۀ حائل برای هدایت طرح های سرّی به نام دولت به کار می برد.
وقتی در لیبی به سر می بردم، طی حملۀ غربی ها، این فرصت را یافتم تا به یکی از گزارشات سرویس اطلاعات خارجی دسترسی پیدا کنم و آن را بخوانم. در این گزارش نوشته شده بود که روز 4 فوریه 2011 ناتو برای راه اندازی «بهار عرب» در لیبی و سوریه، در قاهره گردهمآئی برگزار کرده است. بر اساس پرونده ای که در اختیار داشتم، ریاست این گردهمآئی به عهدۀ جان مک کین بوده است. این گزارش نام شرکت کنندگان لیبیائی را در فهرست آورده بود. نمایندۀ گروه لیبی محمود جبریل شمارّ 2 دولت لیبی در آن دوران بود که به محض ورود به این گردهمآئی با تغییر جبهۀ ناگهانی به رئیس اپوزیسیون در تبعید تبدیل می شود. به یاد می آورم که بین نمایندگان فرانسوی حاضر در این گردهمآئی، نام برنارد هانری لوی Bernard-Henry Lévy نیز در فهرست نوشته شده بود. اگر چه باید یادآور شوم که برنادر هانری لوی هرگز هیچ مقامی در بطن دولت فرانسه نداشته است. شخصیت های دیگری در این گردهمآئی حضور داشتند، از جمله بین گروه نمایندگی سوریه نیز نام تعداد کثیری از سوری های مقیم خارج در فهرست دیده می شد.
پس از خروج از این گردهمآئی، یک حساب کاربری اسرار آمیز در فیس بوک به نام انقلاب سوریه 2011 برای تظاهرات مقابل شورای مردم (مجلس ملی) در دمشق، روز 11 فوریه، فراخوان صادر کرد. اگر چه این حساب کاربری مدعی شده بود که 40000 نفر آن را پی گیری می کنند، تنها حدود ده تا دوازده نفر در مقابل جمع عکس برداران و صدها پلیس حاضر شدند. تظاهرات به شکل مسالمت آمیز پراکنده شد، و البته برخوردها یک ماه و اندی بعد در درعا آغاز گردید .
در 16 فوریه 2011، تظاهراتی که به مناسبت کشتار اعضای گروه مبارز اسلامی در لیبی  سال 1996 در زندان ابو سلیم برپا شده بود، در بنغازی به تیراندازی انجامید. فردای آن روز، دومین تظاهرات نیز به تیراندازی انجامید، و این بار تظاهرات به یادبود افرادی راه اندازی شده بود که در حمله به سفارت دانمارک برای اعتراض علیه کاریکاتور محمّد کشته شده بودند. در همین موقع، اعضای گروه مبارز اسلامی در لیبی که از مصر آمده بودند، کاگول به سر و به شکل ناشناس در آن واحد به چهار پایگاه نظامی در چهار شهر مختلف حمله کردند. پس از سه روز نبرد و ارتکاب به جنایات خشونت بار، شورشیان قیام سیرنیاک علیه طرابلس را اعلام کردند ، یعنی حملۀ تروریستی که رسانه های غربی با دروغ پردازی به عنوان «انقلاب دموکراتیک» علیه «رژیم» معمر قذافی معرفی کردند.
در 22 فوریه جان مک کین در لبنان بود. او با اعضای «کوران آینده» (حزب سعید حریری) ملاقات کرد و به آنها مأموریت داد تا ارسال اسلحه به سوریه را پیرامون نمایندۀ مجلس عقاب صقر نظارت کنند. سپس بیروت را ترک کرد، او به بازدید مرز سوریه پرداخت و دهکده هائی را برگزید، به ویژه دهکدۀ عرسال که می بایستی برای مزدوران مسلح در جنگ آینده به عنوان پایگاه پشت جبهه به کار بسته شود.
گردهمآئی هائی که به ریاست جان مک کین تشکیل شد، به روشنی چیزی نبود بجز آغازی برای اجرای نقشه ای که از مدتها پیش توسط واشینگتن طرح ریزی شده بود، یعنی طرح جنگی که مطابق بر دکترین «رهبریت در پشت صحنه» و به انضمام معاهدۀ لانکستر هاووس Lancaster House در نوامبر 2010  می بایستی هم زمان علیه لیبی و سوریه توسط بریتانیا و فرانسه به اجرا گذاشته شود.

سفر غیر قانونی به سوریه در ماه مه 2013

در ماه مه 2013 سناتور مک کین به شکل غیر قانونی از راه ترکیه، به نزدیکی شهر ادلب در سوریه رفت تا با رهبران «اپوزیسیون مسلح» ملاقات کند. مسافرت او تنها پس از بازگشت به واشینگتن به شکل رسمی اعلام شد.
این سفر توسط Syrian Emergency Task Force سازماندهی شده بود که خلاف عنوان آن یک سازمان صهیونیستی است که توسط یک کارمند فلسطینی از کمیتۀ روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (AIPAC) اداره می شود .
JPEG - 26.1 kb
جان مک کین در سوریه. جلوی صحنه سمت راست، رئیس Syrian Emergency Task Force را می بینیم. فردی که در چهار چوب ورودی ایستاده، در مرکز عکس، محمد نور است.
روی عکس های منتشر شده در آن دوران، تصویر محمد نور را می توانیم ببینیم، او سخنگوی بریگاد طوفان شمال است (جبهۀ النصره، یعنی القاعده در سوریه) که 11 زائر شیعۀ لبنانی را در اعزاز گروگان گرفته بود . سناتور در پاسخ به مناسباتش با گروگان گیر و عضو القاعده اظهار داشت که او را نمی شناسد و گویا که او به دعوت خودش در آنجا حضور داشته است.
موضوع آدم ربائی سر و صدای زیادی به پا کرد و خانواده های زائران ربوده شده به دادگستری لبنان علیه سناتور مک کین به دلیل همکاری با آدم ربایان شکایت کردند. سرانجام، توافقاتی صورت گرفت و زائران ربوده شده آزاد شدند.
فرض کنیم که اظهارات سناتور مک کین حقیقت داشته و محمد نور از او سوء استفاده کرده است. هدف از مسافرت غیر قانونی او به سوریه ملاقات با ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه بوده، و به گفتۀ او این سازمان «اکیداً از سوری ها» تشکیل شده و برای « آزادیشان » علیه «دیکتاتور علوی» مبارزه می کنند. ولی بی گمان آنهائی که در سازماندهی این مسافرت شرکت داشته اند چنین عکسی را برای تأیید ملاقاتی که واقعاً صورت گرفته منتشر کرده اند.
JPEG - 26.5 kb
جان مک کین و ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه. در جلوی صحنه سمت چپ، ابراهیم البدری نشسته و سناتور با او در حال حرف زدن است. فرد بعدی، با عینک، بریگادیه ژنرال سلیم ادریس است.
با وجود این که بی هیچ ابهامی می توانیم ارتشبد سالم ادریس، فرماندۀ ارتش آزاد سوریه را در عکس ببینیم، و در عین حال ابراهیم البدری را نیز در جلوی صحنه ببینیم که سناتور مک کین با او حرف می زند. در بازگشت از این سفر مک کین شگفت زده اظهار داشت که تمام مسئولان ارتش آزاد سوریه « میانه رو هستند و می توانیم به آنها اعتماد کنیم».
بنابراین، از 4 اکتبر 2011، نام ابراهیم البدری و الیاس ابو دعا در فهرست 5 تروریستی به ثبت رسیده که بیش از همه تحت پیگرد ایالات متحده هستند (Rewards for Justice). جایزه ای معادل 10 میلیون دلار به فردی تعلق خواهد گرفت که بتواند به دستگیری او یاری رساند . فردای آن روز، 5 اکتبر 2011، نام ابراهیم البدری در فهرست کمیتۀ مجازات های سازمان ملل متحد به عنوان عضو القاعده به ثبت رسید .
JPEG - 24.2 kb
علاوه بر این، یک ماه پیش از پذیرائی از سناتور مک کین، ابراهیم البدری، با نام مستعار ابوبکر البغدادی، دولت اسلامی در عراق و شام را تشکیل داد — هم زمان که عضو ستاد فرماندهی — بسیار «میانه رو» — ارتش آزاد سوریه باقی مانده بود — او عملیات حمله به زندان های تاج و ابوغریب در عراق را رسماً به عهده گرفت و 500 تا 1000 نفر از جهاد طلبان زندانی را فراری داد که بعداً به سازمان او پیوستند. این حمله در همآهنگی و تقریباً هم زمان با عملیات های دیگری در هشت کشور دیگر صورت گرفت و هر بار جهاد طلبان فراری به سازمان های مبارزان در سوریه پیوستند. این موضوع به اندازه ای شگفت آور بود که پلیس بین الملل پیغامی برای 190 کشور عضو فرستاد و درخواست کمک کرد .
من به سهم خودم، همیشه بر این باور بودم که عملاً هیچ تفاوتی بین ارتش آزاد سوریه، جبهۀ النصره، امارات اسلامی و غیره وجود ندارد. تمام این سازمان ها از افرادی تشکیل شده که دائماً پرچمشان را عوض می کنند. وقتی خودشان را عضو ارتش آزاد سوریه معرفی می کنند، زیر پرچم دوران استعمار فرانسه از واژگونی «بشار سگ» حرف می زنند. وقتی خود را به عنوان عضو جبهۀ النصره معرفی می کنند، پرچم القاعده را بدست می گیرند و اعلام می کنند که خواهان گسترش اسلام در جهان هستند. و یا وقتی خود را امارات اسلامی می نامند، پرچم خلیفه را به اهتزاز در می آورند و اعلام می کنند که منطقه را از تمام نااهلان پاک خواهند کرد. ولی هر نامی که داشته باشند نوع ارتکاب به عمل آنها یکسان است : تجاوز، شکنجه، بریدن سر، به صلیب کشیدن.
با این وجود، نه سناتور مک کین، نه همراهان او از Syrian Emergency Task Force در مورد آنچه از ابراهیم البدری می دانستند، وزارت خارجه را مطلع نساختند و جایزۀ تعیین شده را نیز درخواست نکردند. آنها حتی کمیتۀ ضد تروریست سازمان ملل متحد را نیز از آنچه می دانستند مطلع نکردند.
در هیچ یک از کشورهای جهان، با هر رژیم سیاسی، برای هیچ کس قابل قبول نخواهد بود که رهبر اپوزیسیون در رابطۀ دوستانه و رسمی با تروریست بسیار خطرناکی باشد که در پی گرد پلیس بین الملل به سر می برد.

سناتور مک کین کیست ؟

ولی جان مک کین نه تنها رهبر اپوزیسیون سیاسی رئیس جمهور اوباما است، بلکه یکی از کارمندان عالی رتبه می باشد !
در واقع او رئیس نهاد بین المللی جمهوری خواهان (International Republican Institute)، شاخۀ جمهوری خواه بنیاد ملی برای دموکراسی/سیا (NED/CIA ) ، از ژانویۀ 1993 می باشد. این به اصطلاح «سازمان غیر دولتی» رسماً توسط رونالد ریگان برای گسترش برخی فعالیت های سازمان سیا در رابطه با سرویس های مخفی بریتانیائی، کانادائی و استرالیائی ایجاد شد. خلاف اظهاراتش این نهاد یک آژانس مابین دولتی است. بودجۀ آن نیز توسط کنگره در ردیف بودجۀ مرتبط به وزارت امور خارجه به تصویب رسیده است.
و به همین علت که این آژانس در پیوند با آژانس مخفی آنگلو ساکسون می باشد، چندین دولت در جهان فعالیت آن را در کشورهایشان ممنوع اعلام کرده اند.
JPEG - 21.8 kb
متهم به تدارک واژگون سازی رئیس جمهور حسنی مبارک به حساب اخوان المسلمین، دو نفر از کارمندان نهاد بین المللی جمهوری خواه در قاهره، جان تاملاسزوسکی John Tomlaszewski (نفر دوم سمت راست) و سام لاهود Sam LaHood (پسر وزیر حمل و نقل، آمریکائی-لبنانی، در دولت دموکرات، ری لاهود Ray LaHood) (نفر دوم سمت چپ) به سفارت آمریکا پناهنده شدند. هر دو نفر را کنار جان مک کین و لیندسی گراهام Lindsey Graham در گردهمآئی تدارکات مقدماتی «بهار عرب» برای لیبی و سوریه می بینیم. آنها توسط برادر محمد مرسی در زمانی که به ریاست جمهوری رسید، آزاد شدند.
فهرست مأموریت های جان مک کین برای وزارت امور خارجه براستی شگفت آور است. او در تمام انقلاب های رنگی بیست سال گذشته حضور فعال داشته است.
چند مثال در اینجا کافی خواهد بود، همیشه به نام آرمان «دموکراسی» او، جان مک کین کودتا علیه رئیس جمهور قانونی هوگو چاوز Hugo Chávezدر ونزوئلا را سازماندهی کرد که البته با شکست روبرو شد [، واژگون کردن رئیس جمهور قانونی ژان برتراند آریستید Jean-Bertrand Aristide در هائیتی , تلاش برای سرنگونی رئیس جمهور قانونی موای کیباکی Mwai Kibaki در کنیا  و اخیراً کودتای علیه رئیس جمهور قانونی اوکرائین، ویکتور اینوکوویچ Viktor Ianoukovytch را سازماندهی کرد.
در هر دولتی در جهان، وقتی شهروندی با ابتکار عمل برای سرنگونی دولت دیگری اقدام می کند، در صورتی که رژیم تازه خود را متحد نشان دهد، آن فرد می تواند انتظار تشویق و تبریکات ویژه داشته باشد، ولی اگر نتایج اقدامات او برای کشورش مضر تشخیص داده شود، چنین امری می تواند موجب محکومیت او شود. ولی سناتور مک کین هرگز بخاطر فعالیت های ضد دموکراتیکش علیه دولت های دیگر و در جاهائی که با شکست روبرو شده و نتیجۀ کار علیه واشینگتن کمانه کرده، مورد نکوهش قرار نگرفته است. به عنوان مثال، در ونزوئلا. برای ایالات متحده، جان مک کین خیانتکار نیست ولی یک مأمور است.
و مأموری که از بهترین پوشش باورنکردنی برخوردار است : او اپوزیسیون رسمی بارک اوباما تلقی می شود. به همین عنوان، او می تواند به هر کجای جهان مسافرت کند (او پر سفر ترین سناتور آمریکا است) و می تواند بی آن که بیمی بخود راه دهد با هر کسی که بخواهد ملاقات کند. اگر مخاطبان او سیاست واشینگتن را تأیید کنند، او نیز تداوم آن را تضمین می کند، و اگر با سیاست آمریکا مخالف باشند، در این صورت مسئولیت آن را به رئیس جمهور اوباما نسبت می دهد.
جان مک کین شهرت خاصی دارد زیرا در کوران جنگ ویتنام طی 5 سال به عنوان اسیر جنگی در زندان به سر برده و تحت شکنجه قرار گرفته بوده است. او قربانی برنامه ای بود که هدف آن نه کسب اطلاعات بلکه تزریق یک گفتمان بود. برنامه می بایستی به تغییر شخصیت او بیانجامد و علیه کشور خود حرف بزند.
این برنامه از الگوی کره برای بنیاد تحقیق و توسعه Rand Corporation توسط پروفسور البرت بیدرمن Albert D. Biderman برای دکتر مارتین سلیگمن Martin Seligman در پژوهش هائی که روی زندانیان گوآنتانامو و زندان های دیگر انجام گرفت به کار برده شد. این پژوهش ها روی 80000 زندانی در زمان جرج بوش انجام گرفت، و موجب تحولاتی نزد زندانیان («موش های آزمایشگاهی») شد که بعداً به سربازانی حاضر به خدمت برای واشینگتن تبدیل شدند. جان مک کین که در ویتنام از پا درآمده بود، خیلی خوب این موضوع را درک می کند. او می داند چگونه می توان روح و روان جهاد طلبان را دستکاری کرد، بی آن که به امور اخلاقی و وجدان آگاه فکر کنیم.

استراتژی ایالات متحده در رابطه با جهاد طلبان در شامات کدام است ؟

سال 1990، ایالات متحده تصمیم گرفت که عراق، متحد قدیمی خود را تخریب کند. پس از آن که به رئیس جمهور وقت عراق صدام حسین القا کرده بود که حمله به کویت از دیدگاه ایالات متحده یک موضوع داخلی عراق تلقی می شود، از همین موضوع برای تشکیل و بسیج اتحادیه ای علیه عراق استفاده کرد. با این وجود، به دلیل مخالفت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رژیم را سرنگون نکرد و به برقراری منطقۀ ممنوعۀ پرواز بسنده نمود.
سال 2003، مخالفت فرانسه برای تحت تأثیر قرار دادن کمیتۀ آزاد سازی عراق کافی نبود. ایالات متحده دوباره به این کشور حمله کرد و این بار رژیم صدام حسین را سرنگون کرد. البته، جان مک کین یکی از مسئولان اصلی کمیتۀ آزاد سازی عراق بود. پس از واگذاری مأموریت تخریب عراق به یک شرکت خصوصی  تلاش کرد تا کشور را به سه دولت تجزیه کند، ولی به دلیل مقاومت مردم مجبور شد که از این طرح قطع نظر کند.
سال 2007، دوباره برای اجرای همین طرح پیرامون قطعنامۀ بیدن-برانبک Biden-Brownback تلاش کرد ولی دوباره با شکست روبرو شد . به همین علت برای دستبابی به این هدف یعنی تجزیۀ عراق به سه دولت مستقل، استراتژی دیگری را به کار بستند، که همین استراتژی کنونی است یعنی به کار بستن عوامل غیر دولتی مانند امارات اسلامی.
JPEG - 11.2 kb
در این پرونده که در سپتامبر 2013 منتشر شده، سفیر قطر در طرابلس وزارت امور خارجه اش را آگاه می سازد که یک گروه 1800 نفره از آفریقائی ها برای جهاد آموزش دیده اند و در لیبی به سر می برند. او پیشنهاد می کند که آنها را در سه گروه به ترکیه بفرستند و سپس به امارات اسلامی به سوریه گسیل شوند.
عملیات از مدت ها پیش از ملاقات جان مک کین با ابراهیم البدری تدارک دیده شده بود. گزارشات داخلی وزارت امور خارجۀ قطر که توسط دوستان من جیمز و یوآن موریارتی  منتشر شده نشان می دهد که 5000 جهاد طلب با سرمایه گذاری قطر در لیبی زیر نظر ناتو در سال 2012 آموز ش دیده اند، و در همان دوران دو و نیم میلیون دلار نیز به حساب خلیفه واریز شده است.
در ژانویۀ 2014، کنگرۀ ایالات متحده طی یک گردهمآئی سرّی، و با نقض حقوق بین الملل، برای تأمین مالی جبهۀ النصره (القاعده) و امارات اسلامی در عراق و شام تا سپتامبر 2014 رأی داد ]. اگر چه از محتوای توافقات این نشست سرّی که آژانس رویترز ] پرده از آن برداشته است، اطلاعی نداریم، و هیچ یک از رسانه ها نیز شهامت عبور از سانسور را نیافتند، ولی به احتمال زیاد بخشی از آن مرتبط است به ارسال سلاح و آموزش جهاد طلبان.
عربستان سعودی مفتخر از این بودجۀ ایالات متحده روی شبکۀ رسمی تلویزیون، ال عربی اعلام کرد که امارات اسلامی تحت فرماندهی شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل، برادر شاهزاده سعود آل فیصل (وزیر امور خارجه) و شاهزاده ترکی الفیصل(سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده و در انگلستان) اداره می شود [].
امارات اسلامی مرحلۀ تازه ای را در زمینۀ مزدوران مسلح تجربه می کند. خلاف گروه های جهاد طلبی که در افغانستان، بوسنی هرزگوین و در چچنی پیرامون اسامه بن لادن جنگیدند، نیروی موقتی یا کمکی نیستند، بلکه یک ارتش کامل را تشکیل می دهند. بر عکس گروه های پیشین در عراق، لیبی و سوریه پیرامون شاهزاده بندر بن سلطان، خدمات اطلاعاتی پیشرفته در اختیار دارند و کارمندان اداری برای امور مدنی که از فارغ التحصیلان مدارس بزرگ غربی بوده و می توانند امور اداری تمامی منطقه را به عهده بگیرند.
سلاح های اوکرائینی کاملا نو توسط عربستان سعودی خریداری شده و به همکاری سرویس های مخفی ترکیه به امارات اسلامی تحویل داده شده است. آخرین جزئیات طی گردهمآئی در عمان با خانوادۀ بارزانی در اول ماه ژوئن 2014 همآهنگ شد ]. حملۀ مشترک علیه عراق توسط امارات اسلامی و دولت محلی کردستان چهار روز بعد آغاز گردید. امارات اسلامی بخش سنی کشور را تصرف کرد، و دولت محلی کردستان نیز بیش از 40% مرز خود را گسترش داد. اقلیت های مذهبی بخاطر اعمال خشونت بار و جنایات هولناک جهاد طلبان،مناطق سنی نشین را ترک کردند و گریختند، و بر این اساس بود که مقدمات تجزیۀ عراق به سه کشور فراهم آمد.
پنتاگون با نقض قرارداد دفاع عراق-ایالات متحده، و عدم مداخله برای دفاع از تمامیت عراق، دست امارات اسلامی را برای فتوحات و کشتارهایش باز گذاشت.
یک ماه بعد، در حالی که پیشمرگان دولت محلی کردستان بی آن که در نبردی درگیر شده باشند عقب نشینی کردند، و وقتی هیجان و احساسات عمومی در سطح جهانی قویاً تحریک شده بود، رئیس جمهور اوباما دستور داد که مواضع امارات اسلامی را بمباران کنند. با این وجود، به گفتۀ ژنرال ویلیام میویل William Mayville فرماندۀ عملیات های ستاد فرماندهی «این بمباران ها به ندرت بتواند قابلیت های کلی امارات اسلامی و فعالیت هایش را در دیگر مناطق عراق یا سوریه مورد اصابت قرار دهد» ].
روشن است که آنها ارتش جهاد طلبان را هدف نمی گیرند، و تنها روی مرزهائی که از پیش ترسیم کرده اند نظارت می کنند تا بازیگران منطقه از این مرزهائی که برای آنها تعیین شده پا فراتر نگذارند. در نتیجه، در حال حاضر بمباران ها تنها نمادینه است و بجز تعداد اندکی خودرو چیز دیگری هدف گرفته نشده است. در واقع مداخلۀ کردهای حزب کار کردستان ترکیه و سوریه بودند که مانع پیشروی امارات اسلامی شدند و راهی را برای آنهائی که از قتل عام می گریختند ایمن سازی کردند.
تبلیغات پیرامون امارات اسلامی و خلیفۀ آن جریان دارد. روزنامۀ گولف دیلی نیوز Gulf Daily News مدعی شد که ادوارد اسنودن Edward Snowden مطالبی در این مورد منتشر کرده است ]. در نتیجه تحقیقات بعدی آشکار شد که جاسوس آمریکائی (ادوارد اسنودن) هیچ مطلبی در این مورد منتشر نکرده است. گولف دیلی نیوز در بحرین منتشر می شود، دولتی که تحت اشغال گروه های نظامی سعودی به سر می برد. مقالۀ منتشر شده تنها در پی پاک سازی پروندۀ عربستان سعودی و شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل و مسئولیت های آنها بوده است.
امارات اسلامی با ارتش های مزدور قرن شانزدهم اروپا قابل مقایسه است. مزدوران مسلح در جنگ های مذهبی به حساب اربابان می جنگیدند، گاهی در این جبهه و گاهی در جبهۀ دیگر. خلیفه ابراهیم یک مزدور مسلح دوران مدرن است. اگر چه او در کنار شاهزاده عبدالرحمان (عضو قبیلۀ سدیری ها) است، جای شگفتی نیست که او حماسۀ خود را در عربستان سعودی ادامه می دهد ( پس از گشت مختصری در لبنان، حتی در کویت) و بر این اساس به نفع جانشینی سلطنتی قبیلۀ سدیری ها علیه شاهزاده میتاب Mithab (پسر شاه عبدالله) عمل می کند.

جان مک کین و خلیفه

JPEG - 8.8 kb
ابراهیم البدری، الیاس ابودعا، الیاس ابو بکر آل بغدادی، الیاس خلیفه ابراهیم، مزدور مسلح شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل، که توسط عربستان سعودی، قطر و ایالات متحده تأمین مالی می شود. او می تواند تمام اعمالی را که منشور ژنو در رابطه با دولت ها به عنوان جنایت و شقاوت شناسائی کرده است زیر پا بگذارد.
در آخرین مجله ای که منتشر شده، امارات اسلامی دو صفحه را به سناتور مک کین اختصاص داده و او را «دشمن» و «صلیبی» نامیده و حمایت او را در اشغال عراق توسط ایالات متحده یادآور شده است. از بیم آن که این اتهام در ایالات متحده ناشناخته بماند، سناتور فوراً بیانیه ای منتشر کرد و امارات اسلامی را به عنوان «خطرناکترین گروه تروریسم اسلامی در جهان» معرفی نمود [].
این دعوا تنها برای سرگرم کردن عمومی است. دوست داشتیم به آن باور کنیم...تنها اگر آن عکس از دوران می 2013 را نمی داشتیم.

جغرافیای سیاسی جنگ علیه سوریه و علیه داعش



جغرافیای سیاسی جنگ علیه سوریه و علیه داعش

در این تحلیل تازه و بی بدیل، تی یری میسان به دلایل جغرافیای سیاسی شکست در جنگ علیه سوریه و اهداف واقعی در دعاوی جنگ علیه تروریسم و داعش می پردازد. این مقاله برای درک مناسبات بین المللی کنونی و تبلور منازعات در شامات (عراق، سوریه و لبنان) از اهمیت خاصی برخوردار است.




JPEG - 39.6 kb

سه بحران در بطن اتحادیه

از آغاز جنگ علیه سوریه، در حال حاضر ما شاهد سومین بحران در جبهۀ تجاوزکاران هستیم.
1) در ماه ژوئن 2012، طی گردهمآئی ژنو 1، که می بایستی به جنگ پایان دهد و خاورمیانه را مجدداً بین ایالات متحده و روسیه تقسیم کند، فرانسه که فرانسوآ هولاند را برای ریاست جمهوری انتخاب کرده بود، تعبیر محدود کننده ای برای بیانیۀ نهائی مطرح کرد و به کمک اسرائیل، ترکیه و با پشتیبانی وزیر امور خارجه هیلاری کلینتون و رئیس سازمان سیا دیوید پتراوس David Petraeus دوباره جنگ را سازماندهی کرد و ادامه یافت.
2) کلینتون و پتراوس توسط اوباما حذف شدند، ترکیه در تابستان 2013 به همکاری اسرائیل و فرانسه بمباران شیمیائی غوطه در حومۀ دمشق را سازماندهی کرد و سپس آن را به سوریه نسبت داد. ولی ایالات متحده از شروع یک جنگ تنبیهی امتناع کرد.
3) در ماه ژانویه 2014، ایالات متحده طی یک نشست سرّی در کنگره به تأمین مالی و ارسال جنگ افزار برای داعش رأی مثبت داد، و مأموریت این بود که منطقۀ سنّی عراق و منطقۀ کرد سوریه را از این کشورها جدا کنند. بر این اساس بود که فرانسه و ترکیه القاعده (جبهۀ النصره) را واداشتند که به داعش حمله کند تا ایالات متحده را مجبور سازند که به طرح اولیۀ اتحادیه بازگردد. اگر در ماه مه القاعده و داعش پس از فراخوان ایمن الظواهری در آرامش با یکدیگر آشتی کردند، ولی فرانسه و ترکیه در بمباران های متفقین شرکت نکردند.
بطور کلی، اتحادیۀ دوستان سوریه که در ژوئیۀ 2012 شامل 100 کشور و سازمان بین المللی بود، امروز تعدادشان به 11 رسیده است. اتحادیه علیه داعش، امروز رسماً «بیش از 60 کشور» را در برمی گیرد، ولی وجه مشترک آنها به اندازه ای ناچیز است که فهرست آنها اعلام نشده و مخفی باقی مانده است.

منافع مختلف

در واقع، اتحادیه از چندین کشور تشکیل شده که هر یک از آنها اهداف خاص را پی گیری می کنند و نمی توانند با یکدیگر به توافق یگانه ای دست یابند. در اینجا می توانیم چهار جبهه یا نیروی مختلف را باز شناسی کنیم :
1)ایالات متحده می خواهد هیدروکربور منطقه را کنترل کند. در سال 2000، گروه ملی سیاست گسترش انرژی National Energy Policy Development Group (NEPDG) به ریاست دیک چنی به مدد تصاویر ماهواره ای و داده های اکتشافی منابع هیدروکربور جهان و به همین گونه منابع عظیم گاز سوریه را مشاهده کرده بودند. طی کودتای نظامی 2001 در ایالات متحده، برای حملۀ پی در پی به هشت کشور تصمیم گرفته شد (افغانستان، عراق، لیبی، لبنان و سوریه، سودان، سومالی، ایران). هدف اصلی در حمله به این کشورها تصاحب منابع طبیعی آنها بود. در نتیجه، مرکز ستاد فرماندهی ترسیم مجدد خاورمیانه تحت عنوان «خاورمیانۀ بزرگ» را طرح ریزی کرد (که در عین حال ترسیم مجدد ترکیه و عربستان سعودی را نیز پیشبینی کرده بود)، علاوه بر این وزارت امور خارجۀ آمریکا سال بعد مرکز تحقیقاتی خاورمیانه و شمال آفریقا (منا MENA) «بهار عرب» را سازماندهی کرد.
2)اسرائیل از منافع ملی خود دفاع می کند : در کوتاه مدت، سیاست گسترش مرزهایش را گام به گام به پیش می برد. هم زمان و بی آن که منتظر کنترل تمام فضای بین دو رود نیل و فرات شود، می خواهد تمام فعالیت های اقتصادی منطقه و البته هیدروکربور را تحت تسلط خود بگیرد. برای تضمین امنیت در دوران تهدید موشکی، برآن است تا کنترل مناطق مرزی اش را افزایش دهد (امروز می بینیم که کلاه آبی ها را از مرز جولان بیرون رانده و القاعده را جایگزین آنها کرده است) و از سوی دیگر ارتش مصر و سوریه را از طریق جبهۀ دیگری خنثی کرده است (استقرار موشک های پاتریوت ناتو در ترکیه، ایجاد کردستان در عراق و جنوب سودان).
3)فرانسه و ترکیه در رؤیای باز سازی امپراتوری هایشان هستند. فرانسه امیدوار است که قیومیت سوریه و یا بخشی از آن را بدست آورد، به همین علت ارتش آزاد سوریه را ایجاد کرد و پرچم سبز، سفید، سیاه با سه ستاره را به دست آنها داد. ترکیه نیز بر آن است که امپراتوری عثمانی را باز سازی کند، و از ماه سپتامبر سال 2012 یک والی برای ادارۀ این استان (سوریه) تعیین کرده است. طرح های ترکیه و فرانسه با یکدیگر سازگار است زیرا برای امپراتوری عثمانی قابل قبول است که برخی از مناطق توسط قدرت های استعماری دیگر اداره شود.
4)سرانجام، عربستان سعودی و قطر می دانند که دوام نخواهند آورد مگر این که ایالات متحده را برای به مبارزه علیه رژیم های لائیک به خدمت بگیرند که جمهوری عرب سوریه از این پس تنها نمایندۀ آن در منطقه است.

سیر تحولی اتحادیه

این چهار نیرو تنها طی نخستین دوران جنگ قادر به همکاری با یکدیگر بودند، یعنی بطور مشخص از فوریۀ 2011 تا ژوئن 2012. در واقع، جریانی که راه اندازی شد، استراتژی از نوع نسل چهارم بود : چند گروه از نیروهای ویژه حوادثی را در نقاط مختلف به شکل ساختگی سازماندهی کردند، در حالی که تلویزیون های آتلانتیست و خلیج (فارس) از همین حوادث مصنوعی برای به روی صحنه آوردن دیکتاتوری علوی که گوئی انقلاب دموکراتیک مردم سوریه را سرکوب می کند بهره برداری کردند. سرمایه گذاری های اولیه و سربازانی که مستقر کرده بودند چندان قابل توجه نبود، و هر یک تصور می کردند که وقتی جمهوری عرب سوریه سرنگون شد، می توانند از این نمد کلاهی برای خود بدوزدند.
با این وجود، از آغاز سال 2012، مردم سوریه گزارشات مرتبط به شکنجۀ کودکان توسط رئیس جمهور بشار اسد و فروپاشی جمهوری و روی کار آمد یک رژیم فرقه مسلک از نوع لبنان را زیر علامت سؤال بردند و در آن تردید کردند. محاصرۀ تکفیریست های امارات اسلامی در باب عمرو موجب آشکار شدن شکست عملیات شد. فرانسه برای خروج از بحران و آزاد سازی افسران فرانسوی که به اسارت دولت سوریه در آمده بودند وارد گفتگو شد. ایالات متحده و روسیه برای جایگزین ساختن خود به جای بریتانیا و فرانسه همان گونه که لندن و پاریس با معاهدۀ سایکس- پیکو در سال 1916 به توافق رسیده بودند، برای تقسیم تمام منطقه به گفتگو نشستند.
از این تاریخ به بعد، هیچ چیزی در این اتحادیه عمل نکرد. شکست های متعدد آنها نشان می دهد که نمی توانند در طرح هایشان به پیروزی برسند.
در ژوئیۀ 2012، فرانسه بزرگترین گردهمآئی اتحادیه را در پاریس برگزار کرد و جنگ را دوباره از سر گرفت. سخنرانی فرانسوآ هولاند احتمالاً توسط اسرائیلی ها به زبان انگلیسی نوشته شده بود و سپس آن را به فرانسه ترجمه کرده بودند. وزیر امور خارجه هیلاری کلینتون و سفیر ایالات متحده رابرت فورد (که توسط جان نگرو پونت آموزش دیده است) وسیع ترین جنگ مخفیانۀ تاریخ را تدارک می دیدند. مثل گذشته در نیکاراگوئه، ارتش های خصوصی مزدوران مسلح را استخدام می کردند و به سوریه می فرستادند. با این تفاوت که این بار، سربازان مزدور را از دیدگاه ایدئولوژیک برای گروه های جهاد طلب سازماندهی کردند. نظارت بر عملیات از دست پنتاگون خارج شده و در اختیار وزارت امور خارجه و سیا قرار گرفته بود. مخارج این جنگ سرسام آور بود، ولی از خزانۀ ایالات متحده، فرانسه یا ترکیه برداشت نمی شد، بلکه عربستان سعودی و قطر مخارج آن را کاملاً تأمین می کردند.
به گزارش رسانه های آتلانتیست و خلیج (فارس)، تنها چند هزار خارجی آمده اند تا به «انقلاب دموکراتیک سوریه» کمک کنند. با این وجود، در محل هیچ «انقلاب دموکراتیکی» وجود نداشت، ولی گروه های متعصب شعارهائی را فریاد می زدند، مانند : «انقلاب مسالمت آمیز : مسیحیان به بیروت، علوی ها به گورستان !» [1] یا « نه به حزب الله، نه به ایران، ما خواهان رئیس جمهوری هستیم که از خدا بترسد ! » [2].
ولی به گزارش ارتش عرب سوریه، تعداد گسیل شده ها چند هزار نفر نبود، بلکه 250000 جهاد طلب خارجی بود که آمده بودند بجنگند و بمیرند، اغلب آنها بین ژوئیۀ 2012 تا ژوئیۀ 2014 به هلاکت رسیدند.
در نتیجه، در فردای روزی که بارک اوباما برای دومین بار انتخاب شد، رئیس جمهور آمریکا رئیس سیا دیوید پتراوس را مجبور به استعفا کرد و روزهائی که اعضای دولت جدید را انتخاب می کرد، هیلاری کلینتون را نیز حذف کرد. به شکلی که در آغاز سال 2013، اتحادیه عملاً روی فرانسه و ترکیه تکیه داشت، ایالات متحده کمترین کار ممکن را انجام می داد. ارتش عرب سوریه نیز از این فرصت برای باز پس گیری خدشه ناپذیر سرزمینهای اشغال شده اش استفاده کرد و وارد کارزار شد.
فرانسوآ هولاند و رجب طیب اردوغان، هیلاری کلینتون و دیوید پتراوس می خواستند جمهوری لائیک را سرنگون کنند و بجای آن یک رژیم سنّی که مستقیماً از دولت ترکیه تبعیت کند، البته به انضمام کارمندان عالی رتبۀ فرانسوی. این الگو مطابق پایان قرن نوزدهم در چشم انداز گذاشته شده بود ولی هیچ استفاده ای برای ایالات متحده نداشت.
بارک اوباما دموکرات و دو وزیر دموکرات و جمهوری خواه وزرات دفاع لئون پانه تا و چاک هاگل دیدگاه های سیاسی کاملاً متفاوتی دارند : پانه تا عضو کمیسیون بیکر همیلتون Baker-Hamilton [3]است و اوباما بخاطر برنامۀ همین کمیسیون بود که انتخاب شده بود. به گفتۀ آنها، ایالات متحده نباید یک قدرت استعماری به مفهوم مدیترانه ای کلمه باشد، یعنی نباید اشغالگرانی را برای کنترل در سرزمین های بیگانه مستقر سازد. تجربۀ دولت بوش در عراق در رابطه با نتیجۀ سرمایه گذاری ها بسیار گران تمام شده است و چنین وضعیتی نباید تکرار شود.
پس از این که ترکیه و فرانسه تلاش کردند با صحنه سازی بحران شیمیائی در تابستان 2013 ایالات متحده را برای بمباران گستردۀ سوریه تشویق کنند، کاخ سفید و پنتاگون تصمیم گرفتند کنترل اوضاع را به دست گیرند. در ژانویه 2014، نشستی مخفیانه در کنگره تشکیل دادند و روی قانونی سرّی رأی موافق گرفتند که تجزیۀ عراق به سه منطقه و جداسازی منطقۀ کرد سوریه را تأیید می کرد. برای تحقق چنین طرحی، تصمیم گرفتند که به یک گروه جهاد طلب که قادر به انجام چنین کاری باشد پول و اسلحه بدهند. جهاد طلبان می بایستی کاری را انجام می دادند که از دیدگاه قانون بین المللی برای ارتش ایالات متحده ممنوع بود، یعنی تصفیۀ قومی.
بارک اوباما و ارتش هایش ترسیم مجدد « خاورمیانۀ بزرگ » را به عنوان هدفی مستقل مد نظر ندارند، بلکه این طرح را به عنوان وسیله ای برای کنترل منابع طبیعی به اجرا می گذارند. برای دستیابی به چنین هدفی از راه کار قدیمی «اختلاف بیانداز و حکومت کن» استفاده می کنند. هدف این نیست که پست های جدیدی برای شاه یا رئیس برای دولت های جدید ایجاد کنند، بلکه چنین رویکردی همان سیاستی است که ایالات متحده از دوران جیمی کارتر همواره به کار بسته است.
رئیس جمهور جیمی کارتر در سخنرانی اش دربارۀ وضعیت اتحاد در 23 ژانویه 1980، دکترینی را مطرح کرد که به نام خود او شهرت یافت « دکترین کارتر» : بر اساس این دکترین، ایالات متحده به هیدروکربور خلیج (فارس) نیازمند است و آن را برای اقتصاد کشورش ضروری می داند، در نتیجه این معادن به ایالات متحده تعلق دارد و هر گونه اختلال در این زمینه «منافع حیاتی ایالات متحده را تهدید خواهد کرد و در نتیجه با تمام امکانات ضروری و حتی با استفاده از نیروی نظامی با آن مقابله خواهد شد». با گذشت زمان واشنگتن ابزار چنین سیاستی را فراهم ساخت، ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحدۀ آمریکا، و منطقۀ تحت نظارت خود را تا شاخ آفریقا گسترش داد.
براین اساس، اردوگاه بمباران توسط اتحادیه در حال حاضر هیچ ارتباطی با خواست اولیه برای سرنگون سازی جمهوری عرب سوریه ندارد. اردوگاه فعلی هیچ ارتباطی به تبلیغاتی که پیرامون مبارزه علیه تروریسم به راه انداخته اند نیز ندارد. هدف نهائی آن فقط دفاع از منافع اقتصادی ایالات متحده است، و در صورتی که نیازی وجود داشته باشد، کشور و دولت جدیدی نیز برای تضمین چنین هدفی ایجاد خواهند کرد، ولی نه حتماً.
در حال حاضر، پنتاگون به شکل نمادینه با چند هواپیمای سعودی و قطری پشتیبانی می شود، ولی از سوی فرانسه و ترکیه هیچ پشتیبانی صورت نگرفته. طی بیانیه ای پنتاگون اعلام کرد که بیش از 4000 پرواز هوائی داشته، و 300 نفر از مبارزان اماران اسلامی را حذف کرده است. اگر به این گزارش رسمی باور داشته باشیم، باید بپذیریم که 13 پرواز با نمی دانیم چند بمب و موشک برای کشتن یک جهاد طلب به کار بسته شده است ؟ در نتیجه باید بگوئیم که این اردوگاه هوائی گرانترین و بی تأثیر ترین در تاریخ جنگ هوائی بوده است. ولی اگر دلیل و برهان های پیشین را مفروض داریم، حملۀ داعش علیه عراق برای دستکاری بهای نفت صورت گرفته و موجب کاهش بهای نفت شده، بطوری که بهای بشکه نفت از 115 دلار به 83 دلار سقوط کرده، یعنی معادل 25 % کاهش داشته است. نوری مالکی، نخست وزیر عراقی که به شکل قانونی انتخاب شده بود، نیمی از تولید نفت عراق را به چین می فروخت، ولی او به شکل ناگهانی متهم و سرنگون شد. داعش و دولت محلی کردستان عراق خودشان نفت های دزدی را کاهش دادند و صادرتشان را به 70 % رساندند. تمام ساخت و سازهای نفتی که شرکت های چینی ایجاد کرده بودند، خیلی به سادگی تخریب شد. عملاً، نفت عراق و سوریه از دست خریداران چینی خارج شد و به بازارهای بین المللی منتقل گردید و تحت کنترل ایالات متحده قرار گرفت.
به طور مشخص، نام اصلی این اردوگاه برای حملات هوائی « دکترین کارتر » است و هم زمان هشداری است به شی جین پینگ رئیس جمهور چین بخاطر تلاش هایش برای بستن قراردادهای دو جانبه، اینجا و آنجا، که می خواهد برای تأمین هیدروکربور مورد نیاز کشورش از مراجعه به بازار جهانی صرفه جوئی کند.

پیشبینی آینده

از این تحلیل می توانیم نتیجه گیری کنیم که :
1)در دوران کنونی، ایالات متحده تنها برای دفاع از منافع استراتژیک خود و برای تسلط بر بازار بین المللی نفت دست به جنگ می زند. در نتیجه، می تواند علیه چین وارد جنگ شود ولی نه علیه روسیه.
2)فرانسه و ترکیه هرگز نمی توانند به رؤیای خود برای باززائی دوران استعماری جامۀ عمل بپوشانند. فرانسه باید به نقشی که آفریکوم (ناتو ویژۀ آفریقا) در قارۀ سیاه به او واگذار می کند بیاندیشد. فرانسه می تواند به مداخله در تمام کشورهائی که می خواهند به چین نزدیک شوند ادامه دهد (ساحل عاج، مالی، جمهوری آفریقای مرکزی) و نظم «غرب» را تثبیت سازد ولی هرگز در باز سازی امپراتوری استعماری توفیقی نخواهد داشت. ترکیه نیز باید از تن صدایش بکاهد. حتی اگر رئیس جمهور اردوخان موفق شده باشد که بین اخوان المسلمین و افسران کمالیست اتحاد ایجاد کند، او نیز باید بلند پروازی هایش را در مورد امپراتوری عثمانی نوین فراموش کند. او به ویژه باید به یاد داشته باشد که کشورش به عنوان عضو ناتو بیش از هر کشور دیگری می تواند قربانی کودتای طرفدار ایالات متحده شود، همان گونه که پیش از او در یونان جئورجیوس پاپاندرئوس یا در ترکیه بولنت اجویت طعمۀ این نوع کودتاها بوده اند.
3)عربستان سعودی و قطر هرگز میلیاردهائی را که برای سرنگونی جمهوری عرب سوریه خرج کرده اند باز پس نخواهند گرفت و برای همیشه از دست داده اند. و حتی احتمالاً مجبور خواهند بود که دست کم بخشی از مخارج بازسازی را نیز بپردازند. خاندان سعود همچنان باید منافع اقتصادی ایالات متحده را تأمین کند، ولی باید از ادامۀ جنگ های گسترده اجتناب ورزد و در عین حال باید بداند که در هر لحظه واشنگتن می تواند ملک خصوصی خود آنها را یعنی عربستان سعودی را نیز مجدداً طراحی کند.
4)اسرائیل می تواند امیدوار باشد همچنان به شکل پنهانی به بازی ها و تحریکاتش ادامه دهد و در دراز مدت عملاً عراق را به سه بخش تقسیم کند. در این صورت کردستان عراق را مشابه جنوب سودان که پیش از این ایجاد کرده به وجود خواهد آورد. با این وجود احتمال کمی وجود دارد که بتواند شمال سوریه را فوراً ضمیمه کند. به همین گونه، احتمال کمی وجود دارد که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل مستقر در جنوب لبنان FINUL را بیرون راند و القاعده را جایگزین آن کند، یعنی همان ترفندی که در مورد نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد FNUOD در مرز سوریه به کار برد. ولی، طی 66 سال، اسرائیل خیلی و غالباً تلاش کرده است که کمی بیشتر به دست آورد. در واقع، اسرائیل تنها برندۀ جنگ علیه سوریه و سپس در بطن اتحادیه است. اسرائیل نه تنها همسایۀ خود سوریه را برای سال های طولانی تضعیف کرد، بلکه این کشور را مجبور ساخت که از سلاح های شیمیائی خود قطع نظر کند. در حال حاضر اسرائیل تنها دولتی در جهان است که رسماً انبار سلاح اتمی پیشرفته و شیمیائی و بیولوژیک در اختیار دارد.
5)عراق عملاً به سه دولت تجزیه شده که یکی از آنها خلیفه است که هرگز نمی تواند از سوی جامعۀ بین الملل به رسمیت شناخته شود. در وحلۀ نخست مانعی برای جدا شدن کردستان نمی بینیم، بجز این مورد که نمی دانیم چگونه گسترش 40% خاک کردستان عراق را نسبت به آنچه در تقسیم بندی کشوری به ثبت رسیده توضیح دهیم، به عنوان مثال حوزۀ نفتی کرکوک. خلیفه باید به تدریج جای خود را به دولت سنّی واگذار کند، احتمالاً ادارۀ امور به افرادی واگذار خواهد شد که رسماً داعش را «ترک» کرده باشند، ولی به شکل بی سر و صدا. یعنی روندی مشابه به آنچه در لیبی به کار بسته شد، یعنی وقتی که مبارزان قدیمی القاعده بی آنکه موجب اعتراض شود در رأس کار قرار گرفتند.
6)سوریه به تدریج صلح را بازخواهد یافت و راه طولانی بازسازی کشور در پیش خواهد بود. سوریه برای بازسازی کشور به شرکت های چینی رجوع خواهد کرد ولی پکن را از منابع هیدروکربور دور نگه خواهد داشت. برای بازسازی صنایع نفتی و برای بهره برداری از منابع گاز به شرکت های روسی روی خواهد آورد. مسئلۀ لوله های انتقال نفت و گاز که از سوریه عبور می کند به پشتیبانی های ایران و روسیه بستگی خواهد داشت.
7)لبنان همچنان زیر سایۀ تهدید داعش به سر خواهد برد، ولی این سازمان هیچ نقشی بجز یک سازمان تروریستی بازی نخواهد کرد. جهاد طلبان تنها وسیله ای خواهند بود برای فلج ساختن کشوری که در آنارشی فرو رفته است.
8)سرانجام، روسیه و چین به شکل عاجل باید علیه داعش در عراق، سوریه و لبنان مداخله کنند، نه برای حس هم دردی با مردم محل، بلکه به این علت که خود آنها هدف بعدی این ابزاری هستند که ایالات متحده برای آنها در نظر گرفته است. از این پس، اگر داعش تحت فرماندهی شاهزاده سعودی عبدالرحمان است که مخارج آن را می پردازد، و خلیفه ابراهیم که عملیات را هدایت می کند، افسران اصلی گرجستانی و همۀ آنها عضو سرویس های مخفی نظامی و گاهی چینی های ترک زبان هستند. علاوه بر این، وزیر دفاع گرجستان اعتراف کرد که اردوگاه های آموزشی در اختیار جهاد طلبان گذاشته است. اگر مسکو و پکن تردید کنند، باید با داعش در قفقاز، در درۀ فرغانه و در سین کیانگ مقابله کنند.
 «انقلاب مسالمت آمیز» به این معنا است که به سنّی مذهب ها خسارتی وارد نخواهیم کرد.
 در آغاز جنگ، حزب الله در سوریه حضور نداشت، ولی جمهوری عرب سوریه به شکل نظامی از حزب االله علیه تجاوزات اسرائیل پشتیبانی می کرد. در نتیجه موضوع این نبود که حزب الله را از سوریه برانند، ولی «نه به حزب الله»...به معنای قطع پشتیبانی از مقاومت بود.
 بیکر همیلتون Baker-Hamilton، یا گروه بررسی دربارۀ عراق (Irag Study Group) که بیکر همیلتون یا به شکل ساده کمیسیون بیکر نامیده می شود از یک هیئت ده نفره تشکیل شده که کنگرۀ ایالات متحده انتخاب کرد، این هیئت عهده دار بررسی و اظهار نظر مستقل در بارۀ وضعیت عراق و جنگ ایالات متحده در عراق است. مدیریت این هیئت مشترکاً به جیمز بیکر James Baker وزیر امور خارجۀ قدیمی (جمهوری خواه) ولی همیلتون Lee Hamilton (دموکرات) است

آیا واشنگتن جهان عرب را به ریاض و تهران خواهد سپرد





آیا واشنگتن جهان عرب را به ریاض و تهران خواهد سپرد

در حالی که تاریخ گفتگوهای 5+1 به پایان خود نزدیک می شود، تی یری میسان به بررسی نتایج آن می پردازد : پشت اتهامات موهومی مبتنی بر ساخت بمب اتمی، واشنگتن به تحدید حوزۀ نفوذ انقلاب ایران امیدوار بود، ولی با توجه به شکست های نظامی اش از سال 2006، سیاست تعلیق توازن نیروهای حاضر در منطقه را در پیش گرفته است. در نتیجه، واشنگتن جهان عرب را بین طرفداران عربستان سعودی و طرفداران ایران تقسیم خواهد کرد، ولی به این شرط که دو جبهه در مناطق نفوذی یکدیگر دخالت نکنند






JPEG - 23.7 kb
گفتگوها در عمان
تمام بحث و جدل های سیاسی در خلیج (فارس) و در شامات به دلیل امکان امضای توافقی بین پنج عضو دائمی شورای امنیت به علاوۀ یک آلمان با ایران، در روز 24 نوامبر، به حالت تعلیق درآمد.
از انتخاب محمود احمدی نژاد برای ریاست جمهوری در سال 2005، ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه بر آن شدند تا از جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب اسلامی و زیر علامت سؤال بردن بی نظمی جهان جلوگیری کنند. با آگاهی به این امر که متخصصان علمی ایران، از جمله، در جستجوی اختراع نوع جدیدی از تولید انرژی هسته ای غیر نظامی هستند تا سرانجام جهان سوم را از سلطۀ « غرب » آزاد سازد، ولی بی هیچ دلیل موجهی ایران را به تلاش برای دستیابی به جنگ افزار اتمی متهم می کنند. مجازات هائی که علیه ایران اعلام کردند اقتصاد ایران ولی به همینگونه اقتصاد آلمان را قویاً تحت تأثیر قرارداد. البته چین و روسیه همیشه موجب تعدیل گفتگوها بوده اند.
در ماه مه 2013 گفتگوهای دو جانبه بین واشنگتن و تهران به شکل سرّی در عمان برگزار شد. پس از این گفتگوهای سرّی، نامزدی اسفندیار مشائی رئیس کابینۀ احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری ممنوع اعلام شد تا شیخ حسن روحانی بتواند در نبود رقیب جدی به راحتی برگزیده شود. در اینجا باید یادآوری کنیم که شیخ حسن روحانی نخستین رابط ایران با اسرائیل در داد و ستدهائی بود که بعداً به ماجرای ایران کنترا یا واترگیت شهرت یافت.
از وقتی که نامزدی مشائی ممنوع اعلام شد و پیش از نتیجۀ انتخابات و گزینش شیخ حسن روحانی، واشنگتن با نیک خواهی به میدان آمد و گفتگوهای 5+1 به شکل مثبتی تحول یافت. گروه نمایندگان ایران به زودی می پذیرد که درهای مراکز پژوهش هسته ای ا ش به روی کارشناسان «غربی» باز بگذارد.
بر این اساس شیخ روحانی خارج از گروه 5+1 مستقیماً پیرامون فروش گاز ایران به اروپا با واشنگتن وارد گفتگو شد به طوری که اروپا بتواند از وابستگی به گاز روسیه آزاد شود و در عین حال از سهم گاز چین نیز کاسته شود و این کشور را با کمبود گاز مواجه سازد. در حاشیۀ نشست عمومی سازمان ملل متحد، شیخ روحانی با همقطار اتریشی خود ملاقات می کند و دربارۀ امور مالی برای پیوند زدن منابع گاز ایران به لوله های انتقال گاز نوباکو گفتگو می کند. در مقابل مسکو که به گفتگوهای پشت پرده و دو جانبۀ ایران و ایالات متحده معترض شده بود، شیخ روحانی در مصاحبه ای با یک شبکۀ روسی اطمینان داد که کشورش قصد ندارد روسیه را از بازار گاز اروپا حذف کند.
با این وجود، ایالات متحده گفتگوهای 5+1 را به درازا می کشاند و هم زمان با گروه های سعودی گفتگو می کند.
در ماه اکتبر، رهبر انقلاب، آیت الله علی خامنه ای فهرستی از 11 موضوع گفتگو ناپذیر منتشر کرد. بر اساس مندرجات این فهرست پژوهش های هسته ای غیر نظامی متوقف نخواهد شد و روی غنی سازی اورانیوم غیر نظامی هیچ گونه داد و ستدی صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر ایران حاضر است از توسعۀ نظامی خود چشم پوشی کند ولی از توسعه در امور غیر نظامی چشم پوشی نخواهد کرد.
بنظر می رسد که رهبر مانع طرح گاز ایران شده ولی باید با آن مدارا کند. زیرا نه تنها برای حذف مجازات های بین المللی که به شکل وخیمی کشور را زیر فشار قرار داده بلکه به ویژه به این علت که ایالات متحده در صورت شکست چنین طرحی، برای بی ثبات سازی ایران تدارک دیده است. بیش از 80 شبکۀ تلویزیون غربی به زبان فارسی آمادۀ اعمال خشونت علیه کشور هستند، هم زمان تروریست های مجاهدین خلق نیز کامیکازهای خودشان را آماده می کنند.
یک هفته مانده به پایان زمان تعیین شده، بنظر می رسد که واشنگتن به تثبیت وضعیت کنونی در منطقه بسنده کرده و در پی برهم زدن توازن نیروها نیست. جهان عرب بین ایران و عربستان سعودی تقسیم خواهد شد، دولت ایران پدرخواندۀ شیعیان و دولت عربستان سعودی پدر خواندۀ اهل سنّت تلقی خواهد شد.
دولت اوباما مسئلۀ جانشینی شاه عبدالله را با تضمین حفظ وراثت و امتیازات برای هر یک از طوایف سعودی را حل کرده است، و به همین گونه نفوذ ایران را نیز حفظ می کند ولی به این شرط که از توسعۀ نظامی خود قطع نظر کند.
از این پس با نیک خواهی مبارازن حوثی (یا شباب المؤمنین نام گروهی از مبارزان شیعه زیدی یمن است و نام خودشان را از رهبرشان حسین بدرالدین حوثی گرفته اند که در سال 2004 توسط نیروهای ارتش یمن کشته شد) توافقاتی را به امضا رسانده و پذیرفته اند که در چهار چوب دولتی ملّی و یکپارچه در یمن با احزاب سنی شرکت داشته باشند. پس از تسخیر پایتخت، پیشروی هایشان را متوقف کردند تا عدن در دست رقیبای آنها باقی بماند. با این حساب، آنها از تنگۀ باب المندب و تسلط بر دریای سرخ چشم پوشی کردند.
اگر توافق ایران و ایالات متحده توسط 5+1 پذیرفته و به مرحلۀ اجرائی درآید، تمام جبهه ها در منطقه، پس از سال های پر تلاطم گذشته نفسی تازه خواهند کرد. ولی هیچ یک از مسائل اساسی حل نخواهد شد. سنی ها همواره باید وهابی ها را به عنوان مسلمان بپذیرند، و شیعیان نیز باید اقتدار ایران را بپذیرند، در حالی که حتی در تهران کمال مطلوب امام خمینی به حالت تعلیق درآمده به صف انتظار پیوسته است. نه جبهۀ پیروزمند وجود خواهد داشت و نه شکست خورده، ولی برخی بازیگران در جبهۀ خودشان شکست خواهند خورد. به ویژه ترکیه که به دلیل محکومیتش در پافشاری علیه سوریه، اقتدار خود را بین سنی ها از دست خواهد داد.
برای ایالات متحده توقف توازن نیروها در جهان عرب، آرایش نیروهایش را علیه روسیه و چین ممکن خواهد ساخت.

بگذارید مسیحیان در شرق زندگی کنند





بگذارید مسیحیان در شرق زندگی کنند

در حالی که مسیحیان در موصل (عراق) مورد خشونت و آزار قرار می گیرند، فرانسه پیشنهاد کرده است که از آنها استقبال می کند. با چنین راه کاری، فرانسه از پشتیبانی مسیحیان روی برمی گرداند و در طرح ایالات متحده و اسرائیل برای از بین بردن آنها شرکت دارد. از دیدگاه تاریخی، مسیحیان هیچگاه نتوانستند روی غربی ها حساب کنند که کشورهای آنها را طی جنگ های صلیبی و سپس در دوران استعمار دائماً اشغال می کردند. آندره شامی طرح غربی ها را در قرن گذشته مورد بررسی قرار می دهد تا نشان دهد که راندن مسیحیان به این دلیل بوده است که منطقه به صحنۀ برخورد بین یهودیان و مسلمانان منحصر گردد






JPEG - 20.9 kb
مسیحیان عراق یکی از کهن ترین جوامع مسیحی در شامات هستند که 2% جمعیت کشور را تشکیل می دهند. سال 1980 تعداد آنها حدود یک میلیون نفر بود، و امروز می گویند که تداوم حیات آنها به مخاطره افتاده است.
پس از اولتیماتوم دولت اسلامی که حکم شرعی صادر کرده است که یا به اسلام بگروند و یا جزیه بپردازند زیرا پرداخت این نوع مالیات اسلامی برای غیر مسلمانان واجب خواهد بود ، جامعۀ مسیحی در موصل مجبور شدند به منطقۀ کردستان عراق فرار کنند.
به سختی بتوانیم حدس بزنیم که امروز چه تعداد از مسیحیان هنوز در عراق باقی مانده اند. ولی ارقامی در اختیار داریم که توسط خود جامعۀ مسیحی منتشر شده : طی نخستین جنگ خلیج سال 1991 یک میلیون نفر بودند، و طی تهاجم ایالات متحده سال 2003، تعداد مسیحیان 800000 نفر بود. طی یازده سال گذشته 1000 نفر از مسیحیان به قتل رسیده اند و تقریبا 400000 نفر ترک دیار کرده اند. تقریبا 400000 نفر هنوز در عراق هستند، جامعۀ مسیحی قابل ملاحظه ای در بغداد زندگی می کنند (بین 100 تا 150 هزار نفر).
برای مقابله با چنین وضعیتی، فرانسه آمادگی خود را اعلام کرده است که مسیحیانی را که از عراق می گریزند،با میانجیگری وزرای امور خارجه و امور داخلی خود مورد «استقبال» قرار خواهد داد. فرانسه با ارسال این پیغام بزرگوارانه، به بهانۀ حفاظت از مسیحیان شرق، آنها را به ترک کشورشان تشویق می کند.
راه کار شگفت انگیزی بنظر می رسد !... زیرا هیچکس درخواست نکرده است که از زمینش ریشه کن شود، ولی آنها خواستار ماندگار شدن در کشورشان هستند. آری چنین است، زمین آنها ! ولی که گویا تردیدی وجود داشته است. مسیحی بودن ملیت نیست، که خوشایند آقای لوران فبیوس و برنارد کازانوو باشد یا نباشد. ولی این مردمی که در اینجا مورد ما نظر ما می باشند لبنانی، سوری، عراقی، فلسطینی، مصری و غیره...هستند. آنها از دو هزار سال پیش در این منطقه زندگی کرده و فعالانه در تاریخ، فرهنگ و تمدن آن شرکت داشته اند. آنها هرگز به حمایت نیازی نداشته اند، و تنها باری که خود را تحت حمایت آنها یافتند، چنین موردی برای آنها خوشبختی به بار نیاورد. این مورد خاص، بی گمان مرتبط است به سرنوشت مسیحیان لبنان که برخی از آنها تصور کردند که غرب می تواند از آنها پشتیبانی کند، در حالی که غرب آنها را برای حفظ منافع خودش قربانی کرد.

یک وزن ولی با دو سنجه

این برزگواری تقلبی یک بار دیگر موجب اختلاف نظر بین فرانسوی ها شده است. برخی از آنها بر این باور هستند که در کشور ما جائی برای خارجی ها وجود ندارد، برخی دیگر می گویند که فرانسه موظف است که از مسیحیان شرق حفاظت کند، گروه دیگری ریاکاری فرانسه را در استقبال از یک میلیون مسیحی عراقی زیر علامت سؤال برده اند، که به موازات این دست و دل بازی برای مسیحیان می پذیرد که دیگران، یعنی آنهائی که مسیحی نیستند در شرق یکدیگر را قصابی کنند... در این صورت چگونه می توان وجدانی آسوده داشت ؟
کمی پیش از بر پا شدن جنگ در سوریه، فرانسه برای استقبال از مسیحیان پیشبینی کرده بود. به توصیۀ نیکلا سرکوزی پناهندگی آنها می بایستی به سادگی انجام گیرد. روز 5 سپتامبر 2011 از پاتریارش (پدر مقدس) مارونی S. B. Bechara Raï پذیرائی به عمل آورد و اکیداً از ایشان خواست که چمدان هایشان را ببندند . ولی فرانسه ناگهان تغییر عقیده داد، زیرا دریافت که مسیحیان به شکل خدشه ناپذیری در مقابل تهاجم خارجی از کشورشان دفاع می کنند .
در نتیجه، هر کجائی که « اپوزیسیون مسلح » که همه با نام آنها آشنائی دارند، وارد شدند و در هر شهر و روستائی که به تصرف خود درآوردند ، به ویژه در رق، دیرالزور، حلب، حمص و حتی کسب، مسیحیان مورد اذیت و آزار قرار گرفتند، آنها را بی رحمانه به قتل رساندند و از خانه هایشان بیرون راندند و اموالشان را به تاراج بردند. در شهر کسب، به یمن پشتیبانی فرانسه، ایالات متحده، و ترکیه، مسیحیان ارمنی مورد قتل عام قرار نگرفتند، به شکلی که از خودمان می پرسیدیم که آیا نمی خواسته اند به ترکیه اجازه دهند که قتل عام سال 1915 را تکمیل کند ؟ 
مأموریت «از بین بردن» مسیحیان بین گروه ها و باندهای مسلح تقسیم شده بود، به ویژه امارات اسلامی در عراق و شام (داعش) و جبهۀ النصره (القاعده) که وزیر امور خارجۀ فرانسه لوران فبیوس در مورد آنها گفته بود که «کار مفیدی انجام می دهند»« du bon boulot » و با وجود این که فرانسه نام آنها را در فهرست سازمان های تروریستی در سازمان ملل متحد به ثبت رسانده بود، همچنان برای آنها مهمات جنگی می فرستاد .
با وجود چنین طرحی، این رئیس جمهور سوریه بشار اسد است که شخصاً، در حالی که همه علیه او بسیج شده اند و به ویژه از سوی لوران فبیوس، برای بازگشت مسیحیان به کسب و معلولا(شهری در 50 کیلومتری دمشق) نظارت می کند. در مورد این مناطق باید دانست که بار حسی و تاریخی هزاران ساله را در چشم انداز منطقه حمل می کنند. بشار اسد شخصاً نظارت می کرد که اماکن مقدس توسط ارتش عرب سوریه حفاظت شود، یعنی توسط ارتش جمهوری لائیک.
مسیحیان مصر که حملات خونبار گروه های وابسته به اخوان المسلمین را متحمل شده اند و متحمل می شوند ولی با این وجود مشمول حس هم دردی از سوی دو وزیری که در بالا نام بردیم نشدند، زیرا خیلی سرشان شلوغ بود و برای محمد مرسی دست می زدند که پس از تظاهرات دائمی در میدان تحریر قاهره سقوط کرد.
لوران فبیوس با دخالت در امور داخلی کشوری مستقل برای رئیس جمهور پیشین محمد مرسی، 30 ژوئیۀ 2013 درخواست آزادی کرد : « وضعیت بسیار حساس است. ما خواهان قطع خشونت ها و آزادی زندانیان سیاسی، و به همین گونه آزادی رئیس جمهور پیشین مرسی هستیم ».
چرا قبطیان مصری وقتی که طرفداران محمد مرسی آنها را به قتل می رساندند از توجهات خاص آقای لوران فبیوس برخوردار نشدند ؟ آیا برای آنهائی که خشونت را علیه قبطیان تشویق می کنند بیشتر احساس هم دردی می کند تا با آنهائی که متحمل خشونت شده اند ؟
مسیحیان فلسطینی را فراموش نکنیم که در زندگی روزمره و بجا آوردن مراسم مذهبی شان هدف انواع و اقسام خشونت از سوی ارتش اسرائیل و به همین نسبت از سوی مهاجران یهودی بوده اند، به ویژه وقتی که در مقابل اشغالگران کوچکترین نیل به مقاومت را از خود نشان می دهند.
آیا می توانیم فراموش کنیم که طی جنگی که سال 1975 آغاز شد تمام تلاش خودشان را به کار بستند تا مسیحیان لبنان را ریشه کن کنند. وزیر امور خارجۀ ایالات متحده پیشنهاد کرده بود که مسیحیان را به ایالات متحده، کانادا و اروپا منتقل کنند، و به همین منظور نیز پنتاگون یک ناو هواپیمابر برای انتقال آنها به ساحل لبنان فرستاد، ولی این طرح با مخالفت رئیس جمهور سلیمان فرنجیه روبرو شد که به نقش مسیحیان به طور کلی در منطقه و به ویژه در لبنان آگاه بود.

چرائی چگونه

آیا پشت این اعلامیۀ ظاهراً فریبنده دلایل دیگری وجود دارد که از ما پنهان کرده اند ؟
پس سعی کنیم انگیزه های واقعی این اعلامیه را کشف کنیم، زیرا روشن است که همۀ مسیحیان عراقی یا حتی بخشی از آنها هیچ تمایلی برای پناهنده شدن به فرانسه را ندارند. آنها برای چنین کاری هیچ آرزومندی خاصی ندارند.
چرا تمام مسیحیان عراق را فرا می خوانند، در حالی که تنها مسیحیان موصل هستند که از دولت امارات اسلامی (داعش) مورد تهدید قرار گرفته اند ؟ و چرا حالا، زیرا چندین ماه است که آنها در تهدید به سر می برند، به ویژه از وقتی که ایالات متحده عراق را تسخیر کرد ؟
در این مورد باید ماهنامۀ واتیکان 30 giorni nella Chiesa ماه ژوئن 2007 را بخوانیم، طی مقاله ای وضعیت مسیحیان، به ویژه در محلۀ پر جمعیت شهر درعا در 10 کیلومتری جنوب غربی پایتخت گزارش شده است. « گروه های وابسته به القاعده دولت اسلامی در عراق را تشکیل داده اند » ( همین امارات اسلامی ) جزیه می گیرد، یعنی مالیاتی که غیر مسلمانان باید بپردازند، چیزی معادل 200 دلار در سال، یعنی پولی معادل رفع احتیاجات یک خانوادۀ 6 نفره طی یک ماه].
بعضی از خانواده های مسیحی مجبور شدند به عقد یکی از دخترانشان با یک مسلمان رضایت دهند تا بتوانند در این محلات به زندگی ادامه دهند. « بر اساس فتوا حمل صلیب روی گردن ممنوع اعلام شده. در رابطه با کلیساها، به ضرب پرتاب نارنجک بود که مجبور شدند صلیب هایشان را از روی گنبد حذف کنند. در اواسط ماه مه، کلیسای آشوری جرج مقدس به آتش کشیده شد. » 31 اکتبر 2010، روز پیش از عید مقدسان، در کلیسای «نجات ابدی» در بغداد 42 نفر به قتل رسیدند و 60 نفر دیگر نیز مجروح شدند. دو کشیش کشته شدند. از این پس بود که فرانسه نسبت به وضعیت مسیحیان عراق توجه نشان داد.
در نتیجه باید بپرسیم که چرا امروز مسیحیان عراق را دعوت کرده اند ؟ و چرا این همه ابهام روی تعداد پناهندگانی که فرانسه می تواند بپذیرد ؟ در حالی که در مورد سوری هائی که برای جنگ علیه قدرت حاکم تشویق کرده بودند، گفتند که تا 500 نفر را می توانند پناه بدهند ! یعنی تعدادی که در مقایسه با میلیون عراقی، یا نزدیک به دو میلیون مسیحی ساکن سوریه مضحک بنظر می رسد.
آری، چرا امروز، در حالی که نبرد در غزه بیداد می کند ؟ در حالی که مسیحیان غزه به هم میهنان مسلمان خود کمک می کنند و از آنها در خانه هایشان، مدارسشان و در اماکن مذهبی شان استقبال می کنند، و حتی به آنها اجازه می دهند که در کلیساهایشان مراسم مذهبی خودشان را به جا بیاورند.
لوران فبیوس با صداقت همیشگی اش، از دورانی که فرمول «مسئول ولی نه گناهکار» ، احتمالا خواهد گفت که هیچ ربطی به موضوع ندارد. ولی واقعیت کاملاً چیز دیگری است. واقعیت این است که باید در فرآیندی که پیش از این آغاز کرده بودند سرعت بیشتری ایحاد می کردند، یعنی فرآیندی که باید به تجزیۀ کشورهای لائیک در شامات بیانجامد. مهاجرت اجباری نه بخاطر وظیفۀ کمک رسانی بلکه برای پنهان نگهداشتن واقعیت عینی و تعمیق شکاف هائی است که رویدادهای اخیر در این منطقه به وجود آورده.
فرانسه به نوعی خدمات پس از فروش طرحی را به عهده می گیرد که ایالات متحده و اسرائیل قادر به پیشبرد آن نیستند : یعنی «خاور میانۀ بزرگ» که باید از تعدادی کشور کوچک با ویژگی های قومی و مذهبی تشکیل گردد. نخستین دولتی که به وجود بیاید، در پی آن مینی کشورهای دیگر نیز راه اندازی خواهند شد...
بی گمان، سیاست رئیس جمهور آمریکا بوش در منطقه در یک مورد با موفقیت عمل کرده است : بی ثبات سازی دراز مدت. چنین نتیجه ای خیلی دور از خاورمیانۀ دموکراتیک و طرفدار غرب بنظر می رسد که ایالات متحده مدعی توسعۀ آن بود، و چنین آشوبهائی در منطقه بیشتر از استراتژی اسرائیل که در متن « طرح یینون » (« Plan Yinon » ) به تاریخ 1982 نوشته شده الهام می گیرد].
این طرح در عین حال سال 1996 در گزارشی تحت عنوان A Clean Break, A New Strategy for Securing the Realm (متارکۀ پاک، استراتژی نوین برای امنیت سرزمین اسرائیل) برای نخست وزیر جدید اسرائیل بنیامین نتانیاهو، و سپس Coping with Crumbling States, a Western and Israeli Balance of Power Strategy for the Levant (تحت هدایت گرفتن کشورهای ویران شده : استراتژی غرب و اسرائیل برای تعادل قدرت ها در شامات). این پرونده ها توسط ریچارد پرل Richard Perle (American Enterprise Institute)، جیمز کولبرت James Colbert (Jewish Institute for National Security Affairs) (انستیتوی یهودی برای امور امنیت ملّی)، دوگلاس فیت Douglas Feith (Feith and Zell Associates)، جوناتان توروپ Jonathan Torop (Washington Institute for Near East Policy)، دیوید ورمسر David Wurmser و رابرت لوونبرگ Robert Loewenberg (Institute for Advanced Strategic and Political Studies)نوشته شده بود.
این طرح پیشبینی می کرد که اسرائیل استقرار سامانه های موشکی ایالات متحده در چهار چوب « جنگ ستارگان » را در خاک کشورش مجاز خواهد دانست، و به ازای آن، واشینگتن باید برای ختم اسطورۀ ملت عرب، صدام حسین را سرنگون کرده و سوری ها را نیز از لبنان خارج کند. در منطقۀ شیعۀ عراق، دولت مستقل باید توسط شاخه ای از خاندان سلطنتی اردن تشکیل شود تا از نفوذ انقلاب اسلامی ایران جلوگیری شود.
رویدادها به شکلی که نئو محافظه کاران بدان امیدوار بودند پیش نرفت، و وضعیت تحول یافت. فاجعۀ جنگ علیه عراق، پایان ناسیونالیسم لائیک عرب، و افزایش بهای نفت و گاز تحولات عمیقی در منطقه به وجود آورد. از دمشق تا دبی، از تل آویو تا تهران، خاورمیانۀ جدیدی شکل گرفت ولی البته به طرحی آغازین آن شباهتی ندارد.
خاورمیانۀ قدیم بر اساس مرزها و هویت سیاسی بنا شده بود که قدرت های اروپائی پس از سقوط امپراتوری عثمانی در سال 1918 ترسیم کرده بودند. این خاورمیانۀ قدیمی توسط ناسیونالیسم لائیک با الهام از اروپا اداره می شد و به سوی مدرنیزه کردن فعالیت های سیاسی و اجتماعی با فاعلیت دولت نیل می کرد. این نوع ناسیونالیسم، « سوسیالیسم عرب » در کوران جنگ سرد، با تکیه به کمک های نظامی، سیاسی و اقتصادی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، به اوج خود رسید.
این وضعیت با فروپاشی شوروی پایان یافت. پایان امپراتوری شوروی در عین حال در بسیاری از کشورهای عرب موجب بحران شدید نظامی شد، زیرا بی آن که از پشتیبانی نظامی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی برخوردار باشند، رژیم های ناسیونالیست نمی توانستند ارتش هایشان را مدرنیزه کنند.
اندک اندک رژیم های ناسیونالیست در آزمون سختی قرار گرفتند، در نتیجه فضای خالی دائماً توسط بازیگران غیر دولتی جایگزین شد. نمونه های لیبی و عراق روشنگر چنین تحولی است. توازن نیروهای ایدئولوژیک و تقسیم قدرت نیز تحول یافت، اسلام سیاسی جایگزین لائیسیته شد و مسائل اجتماعی و ناسیونالیسم ضد غربی به میدان آمد.
بی گمان، همان گونه که این نمونه ها نشان می دهد، « نوین » به این معنا نیست که الزاماً « بهتر » است، ولی متفاوت. در مورد تحولات، به هیچ عنوان موجب حل منازعاتی نشد که منطقه را به آتش کشیده، و حتی نسبت به گذشته، وضعیت در چشم انداز خطرناکتری قرار گرفت.
علاوه بر این سال 2006 با جنگ لبنان که اسرائیل و حزب الله را در مقابل یکدیگر قرار داد یکی از وجوه این مدرنیزاسیون را دیدیم، طی این جنگ تانک های مرکاوا در مقابل آر پی جی -29 و راکت های کاتیوشا ناتوان بود. در نتیجه، فعالان غیر دولتی مانند حزب الله و حماس جایگزین ارتش های سنتی شدند.
در مقابل این تحولات، اسرائیل تصور کرد می تواند مهره هایش را برای بدست آورن زمین پیش براند، از جمله با مداخله در صحنۀ بیرونی خیلی بیشتر نسبت به گذشته، و با انجام چند عملیات مخفی و قتل های هدف گیری شده تا مداخلات پر رنگ تر در منطقه و بر این اساس مجبور شدخودش را بیشتر در معرض قرار دهد.
همان گونه که دیدیم دولت عبری از طریق کردستان در عراق مداخله کرد تا از هر دو سوی مرز عراق و سوریه دست به عمل بزند . حضور اسرائیل در رویدادهای منطقه از لیبی تا مصر، امارات عربی یا قطر تا لبنان آشکار بوده و همه جا از تبانی محلی و البته پشتیبانی خدشه ناپذیر ایالات متحده برخوردار شده است.
گویا اسرائیل تصور کرده بود در آنجائی که ایالات متحده با شکست مواجه شده، می تواند پیروز شود. به کمک ترکیه نیروهائی را از مرز عبور دادند تا مناطقی را در عراق و سوریه کاملاً اشغال کنند. به موازات این عملیات اردوهای بی ثبات سازی علیه قدرت حاکم که البته قدرت های قانونی بودند به راه انداختند. رئیس جمهور سوریه به مثابه فردی برکنار شده تلقی شد، امّا نخست وزیر عراق که تا چند روز پیش از این سفرا و نمایندگان غربی را می پذیرفت، ناگهان به مستبد تغییر نام داد.
چنین حرکتی ترفندی بود برای منحرف کردن توجهات به آنچه که برای غزه تدارک دیده بودند. تصور کردند که محور امید (ایران، سوریه و لبنان از طریق حزب الله) به محور پکن-مسکو می پیوندد و به اندازۀ کافی با دیپلمات های غربی در رابطه با رویدادهای سوریه و عراق سرگرم خواهند بود. در نتیجه فرصت مغتنمی بود بای تصفیه حساب با سازمان های فلسطینی که با راه کارهای از نوع محمود عباس مخالف هستند، یعنی رئیس جمهور بی مجوز و بی اقتدار نزد فلسطینی ها.
از چند هفتۀ پیش، با شگفتی می بینیم که قدرت سیاسی و به همین گونه قدرت ارتش اسرائیل در رویاروئی با حماس، جهاد اسلامی و دیگر سازمان های حاضر در صحنه مانند سازمان رهائی بخش خلق فلسطین به فرماندهی احمد جبریل ناتوان است.
چه چیزی از طرح اسرائیلی ها باقی خواهد ماند که با وجود شکست نظامی خواهان تسلیم بی قید شرط مبارزان فلسطینی هستند، به ویژه در مورد مسائلی که به حذف محاصرۀ این نوار که به سختی 360 کیلومتر مربع را تشکیل می دهد، یعنی مساحطی نزدیک به شهرستان بلفور در شرق فرانسه.
در نتیجه، دعوت فرانسه از مسیحیان عراق به موضوعی جدال آمیز در خود فرانسه انجامیده، ولی به ویژه برداشت خاصی را رایج ساخته که عبارت است از این امر که اگر اسرائیل اهالی غزه را زیر بمباران تارومار می کند، قابل قبول است زیرا مسیحیان شرق در کشورهایشان زیر تهدید اسلام گرایان مجبور به ترک دیار شده اند، و این تعبیر را با مخلوط کردن جنبش مقاومت و جنبش فرقه ای موجه جلوه می دهند.
یک مبارز حماس معادل یک مبارز امارات اسلامی است ! و میانبر بین این دو گروه همه چیز را می گوید. در واقع آنهائی که همبستگی خود را با مسیحیان عراق اعلام کرده اند بسیارند، با این حساب که قربانیان گروه های جهاد طلب تنها مسیحیان نیستند، بلکه از اهالی کردستان، شیعیان، اسماعیلی ها و سنی ها و غیره نیز هستند.
ولی خود مسیحیان عراق چنین برداشتی از مسائل ندارند. طی یک بیانیه، یکی از مقامات مسیحی عراق با شور و حرارت خاصی کمک های «بشر دوستانۀ» کشورهای غربی را مورد انتقاد قرار داده بود که تنها به استقبال از آنها در اروپا بسنده کرده اند، و می خواهند عراق را از مسیحیانش تخلیه کنند.
مسیحیان عراق خواهان ترک کشورشان نیستند، و به میراث و تاریخ خود دلبستگی دارند. آنها به هر تکه سنگ عراق، سوریه یا مصر... به همان اندازه که هر شهروند دیگر با هر اعتقاد و ایمان دیگر دلسبتگی دارند. آنها از دوران استقلال تا امروز در تمام مبارزات شرکت داشته اند. آنها از نخستین مبارزانی بودند که پرچم ناسیونالیسم عرب و دفاع از فلسطینیان را به دست گرفتند، در حالی که امیران خلیج (خلیج فارس) با تبانی غربی ها گروه های جهاد طلبی را که امروز در منطقه می بینیم تأمین مالی کرده اند.
آقایان فبیوس و کازانوو باید بدانند که مسیحیان شرق دعوت آنها را نمی خواهند، ولی می خواهند که آنها را آسوده بگذارند.

اختلاف در اهداف اتحادیه




اختلاف در اهداف اتحادیه

بنظر می رسد که واشنگتن از نقشۀ ترسیم مجدد شامات قطع نظر نموده و طرح دیگری را جایگزین کرده است. با این وجود، شکست طرح اولیه و مقاومت مردم سوریه در اجرای طرح جدید آمریکا خوش شگون نیست. در این جا، تی یری میسان به بررسی تنظیمات مجددی می پردازد که الزاماً به اختلافاتی چند در بطن اتحادیه انجامیده است : از یک سو ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی، و از سوی دیگر فرانسه و ترکیه.





JPEG - 32.8 kb
نقشۀ ترسیم مجدد به گفتۀ رالف پیترز Ralph Peters
واشنگتن خواهان سرنگونی جمهوری عرب سوریه نیست زیرا می داند که اتحادیۀ ملی در جبهۀ مخالفان قادر به ادارۀ کشور نبوده و آنارشی کنترل ناپذیری که می تواند تمام کشور را در هرج و مرج فروببرد مطلوب آمریکا نمی باشد. در واقع، سوریه خلاف وضعیت لیبی و عراق، در همسایگی اسرائیل واقع شده و هرج و مرج در سوریه می تواند برای این کشور حفاظت شده خسارت بار باشد.
به تدریج، ستاد فرماندهی ایالات متحده طرح ترسیم مجدد (Greater Middle East Initiative) «خاورمیانۀ بزرگ» را به شکلی که در سال 2001 مطرح شده بود مورد باز بینی قرار داد و نقشۀ آن نیز توسط سرهنگ رالف پترز Ralph Peters در بحث و جدل های کمیسیون باکر همیلتون منتشر شد . جبهه ای در بطن دولت اوباما تشکیل شد که برای اجرای طرح جدیدی تلاش می کرد : ترسیم مجدد بر اساس تجزیۀ عراق و سوریه به پنج دولت بود که دو دولت آن باید به ترکیبی از خاک هر دو کشور می انجامید.
در ماه ژوئیۀ 2013، نمایندۀ بان کی- مون Ban Ki-moon در عراق، نئو – محافظه کار آلمانی مارتین کوبلر Martin Kobler به شکل شگفت آوری به شورای امنیت در هم آمیختن جبهه های نبرد عراق و سوریه را پیشنهاد کرد [].
نقشۀ این طرح نوین در سپتامبر 2013 توسط روزنامه نگار رابین رایت Robin Wright، در حالی که درمؤسسۀ ایالات متحده برای صلح (United States Institute of Peace) که اتاق فکری پنتاگون است منتشر شد ].
JPEG - 26.2 kb
نقشۀ ترسیم مجدد به گفتۀ رابین رایت
در این نقشه پیشبینی شده بود که خاک سوریه به سه چهارم تقلیل یابد. اسرائیل از این طرح دفاع کرد. این موضوع را وزیر دفاع اسرائیل موشه یعلون نیز در مسافرتش به ایالات متحده تأیید کرد ].
واشنگتن بر آن است که جمهوری عرب سوریه را دست کم در مرز اسرائیل ، در دمشق و روی ساحل مدیترانه حفظ کند . بر عکس، فرانسه و ترکیه خواهان در هم آمیختن کردستان عراق و شمال سوریه نیستند زیرا به شکل اجتناب ناپذیری روی بخشی از ترکیه نفوذ خواهد کرد. ترکیه و فرانسه نمی خواهند کشور بزرگ سنی مذهب در بخشی از عراق که توسط داعش اشغال شده تشکیل شود و کنترل بیابان های سوریه به نفع ایالات متحده و عربستان سعودی از کنترل آنها خارج شود.
به همین علت پاریس و آنکارا تمام امکانات و تلاش خود را به کار بستند تا کردهای کوبانی سوریه را از بین ببرند (حزب اتحاد دموکراتیک در اتحاد با حزب کار کردستان خواهان ایجاد کردستان در ترکیه هستند و در نتیجه با طرح ایالات متحده برای ایجاد کردستان دروغین مخالفت می کنند)، تا ایالات متحده را به طرح اولیه «بهار عرب در سوریه» بازگردانند و اخوان المسلمین را در دمشق بر مسند قدرت بنشانند.
با در نظر گرفتن مقاومت مردم سوریه و پیروزی های دائمی ارتش سوریه طی یک سال گذشته، واشنگتن دیگر به امکان پذیر بودن برنامه ای که تدارک دیده بود اطمینان خاطر ندارد. به همین علت، رئیس جمهور اوباما تصور کرده است که می تواند ایران را با خود همراه سازد، و برای رهبر انقلاب، آیت الله علی خامنه ای به شکل سرّی نامه ای فرستاده و پیشنهاد کرده است که در کوبیدن داعش با او همراه شود — و تنها به این شرط که — نتایج گفتگوهای شیخ حسن روحانی را در وین بپذیرد . «کوبیدن داعش» می تواند به این معنا باشد که مردم عراق و سوریه از حاکمیت داعش آزاد شوند و به وضعیت دوران پیش از جنگ بازگردند، و یا با واقع بینی، دولتی قانونی را مستقر سازند، یعنی همان واقع گرائی که طرح رابین رایت گواه بر آن است.
در واکنش به طرح ایجاد منطقۀ سنی عراق و سوریه، دبیر اوّل حزب الله، حسن نصرالله از عاشورا برای افشای مسئولیت عربستان سعودی در گسترش تکفریسیم استفاده کرد . با چنین واکنشی، برای نخستین بار، او وهابی گری را به عنوان نطفۀ طرحی که علیه اسلام عمل می کند معرفی کرد، به این معنا که نه تنها وهابی گری شاخه ای از اسلام نیست، بلکه انحرافی است که تمام مسلمانان را خطا کار جلوه می دهد.
با توجه به این امر که رهبر انقلاب ممکن است پیشنهاد ایالت متحده را نپذیرد و در نتیجه واشنگتن سرانجام به ارتش عرب سوریه حمله کند و آن را به دمشق و لاذقیه مجبور به عقب نشینی سازد، سوریه با پیشدستی از روسیه خرید آخرین نسل اس 300 را درخواست کرد که می تواند نیروی هوائی ایالات متحده را از حمله به سوریه منصرف سازد. مسکو نیز تأیید کرد که تحویل موشک ها پس از برخی مقدمات اداری عملی خواهد شد ].
وزیر امور خارجۀ فرانسه، لوران فبیوس به سهم خود روز 3 نوامبر در تربیون آزاد سه روزنامۀ فرانسوی، آمریکائی و سعودی برای «نجات حلب» از چنگ رژیم دمشق فراخوان منتشر کرد. گرچه به صراحت نوشته است و بر آن است که هم پیمانان خود را متقاعد سازد که از حمله به داعش قطع نظر کرده و به جای آن به او برای سرنگونی جمهوری عرب سوریه کمک کنند. ولی احتمال کمی وجود دارد که این فراخوان کافی باشد، علاوه بر این آنهائی که به این زمینه آگاهی دارند از فقدان صداقت او احتمالاً شگفت زده شده اند.
علاوه بر این، فرانسه و عربستان سعودی سرانجام قراردادی برای تسلیحات لبنان به امضا رساندند که تقریباً یک سال پیش ریاض اعلام کرده بود . رسماً شاه عبدالله 3 میلیارد دلار از فرانسه برای ارتش لبنان جنگ افزار خریداری خواهد کرد که این کشور بتواند نیروهایش را برای دفاع از کشور مدرنیزه کند. ولی به شکل غیر رسمی، این کمک برای تشکر از نظامیان لبنانی در نظر گرفته شده زیرا اعترافات تروریستی به نام ماجد ال ماجد را ضبط نکردند . از سوی دیگر، تنها هدف انتقال جنگ افزار ایجاد رقیب برای حزب الله است و احتمال کمی وجود دارد که به نتیجه برسد. حد اکثر، سعودی ها باید برای حذف جهاد طلبان قلمون اقدام کنند که در طرح نقشۀ رابین رایت به هیچ دردی نمی خورند. منتظر باشیم که به زودی فرانسوی ها و لبنانی ها را با رؤیاهایشان تنها بگذارند.

پشت بهانۀ ضد تروریست، جنگ گاز در شامات







پشت بهانۀ ضد تروریست، جنگ گاز در شامات

اگر به گفتارهای ضد تروریستی واشنگتن و هم پیمانانش گوش کنیم، پی خواهیم برد که این سخن سرائی ها چیزی بجز جنگی نیست که اهداف دیگری را دنبال می کند. ایالات متحده ادعا می کند که خواهان از بین بردن امارات اسلامی است. ولی همین سازمان به تصفیۀ قومی به عنوان یکی از ضروریات مهم برای «طرح خاورمیانۀ بزرگ» تحقق بخشید. موضوع شگفت انگیزتر این است که ایالات متحده مدعی شده است که می خواهد در سوریه توسط مخالفان میانه رو علیه امارات اسلامی مبارزه کند، در حالی که مخالفان به اصطلاح میانه رو از همین جهاد طلبان تشکیل شده اند. آمریکائی ها چندین ساختمان را در رقه ویران کردند، ولی امارات اسلامی دو روز پیش از بمباران این ساختمان ها را ترک کرده بود. از دیدگاه تی یری میسان پشت این ظاهر متناقض جنگ گاز در شرف تکوین است.







JPEG - 29.7 kb
با نادیده انگاشتن حقوق بین الملل، رئیس جمهور ایالات متحده، بارک اوباما به همکاری هم پیمانانش در خلیج (خلیج فارس) طرح بمباران هوائی سوریه را تنظیم می کند (نیویورک، 23 سپتامبر 2014).
اردوی تازش هوائی ایالات متحده در عراق و سوریه موجب تردیدهائی چند برای ما خواهد بود : زیرا از بین بردن یک گروه تروریستی با بمباران هوائی به تنهائی امکان پذیر نیست. در عراق، ایالات متحده و شورای همکاری خلیج (خلیج فارس) عملیاتشان را در پیوند با نیروهای عراقی یا کرد در زمین همآهنگ ساخته اند. ولی در سوریه، هیچ نیروی جدی برای مبارزه علیه امارات اسلامی در اختیار ندارند. به گفتۀ ژنرال ویلیام میویل William Mayville، فرماندۀ عملیات ستاد فرماندهی ایالات متحده  « این بمباران ها تأثیری روی توانائی های امارات اسلامی به انضمام توان عملیاتی آن در مناطق دیگر در عراق یا سوریه نخواهد داشت ».
از سوی دیگر، و با وجود بیانیه های رسمی، می دانیم که امارات اسلامی ساخته و پرداختۀ ایالات متحده و شورای همکاری خلیج (خلیج فارس) است و از منافع آنها دفاع می کند و در نتیجه مرتکب اشتباهی نشده که سزاوار سرزنش و بمباران باشد :
در ماه مه 2013، سناتور جان مکین به شکل غیر قانونی وارد سوریه شد و با ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه (میانه رو) که ابو یوسف، الیاس ابو دعا، الیاس ابراهیم البغدادی، خلیفۀ کنونی (فرماندۀ افراطی ها) ] دیدار کرد.
در ژانویۀ 2014، رویترز اعلام کرد که رئیس جمهور اوباما نشست سرّی در کنگره تشکیل داده و طی آن برای تأمین مالی و ارسال جنگ افزار برای « شورشیان» به انضمام امارات اسلامی در سوریه تا سپتامبر 2014 رأی داده اند []. این نشست کاملاً سرّی بود و تمام رسانه های ایالات متحده سانسور آن را رعایت کردند.
در نتیجه، تلویزیون سعودی مفتخر از این بازشناسی اعلام کرد که فرماندهی امارات اسلامی به عهدۀ شاهزاده عبدالرحمان آل فیسل بوده است [].
از سوی دیگر فرماندۀ اطلاعات نظامی اسرائیل، ژنرال اویو کوشیاوی Aviv Kochavi
در مورد افزایش مبارزان ضد سوری هشدار داد و اعلام کرد که اعضای القاعده که اعضای امارات اسلامی هستند (و هنوز از یکدیگر جدا نشده اند) در سه اردوگاه ترکیه در شانلی اورفه، عثمانیه و قرامان ] زیر نظر ناتو آموزش می بینند.
در ماه مه 2014، عربستان سعودی جنگ افزارهای سنگین کاملاً نو که از اوکرائین خریداری شده بود و تعداد زیادی تویوتای صفر کیلومتر برای تسخیر عراق، با قطار ویژه از طریق سرویس های مخفی ترکیه به امارات اسلامی تحویل داد.
27 مه، مسعود بارزانی، رئیس جمهور دولت خود مختار محلی کردستان عراق برای همآهنگ سازی حمله به عراق و تقسیم عراق بین کردهای عراقی و امارات اسلامی به عمان رفت. روز اوّل ماه ژوئن گردهمآئی دیگری با شرکت تعداد زیادی از هم پیمانان سنّی مذهب در عمان برگزار شد [].
در آغاز ماه ژوئن، امارات اسلامی و دولت خودمختار محلی کردستان عراق حملات خود را در همآهنگی شروع کردند. امارات اسلامی بر اساس مأموریتی که داشت در خاک عراق تخم وحشت کاشت و تصفیۀ قومی به راه انداخت، یعنی به جنایاتی دست زد که ارتش ایالات متحده در سال 2003 قادر به انجام آن نبود. با این وجود چنین کار جنایت آمیزی برای اجرائی ساختن طرح ستاد فرماندهی ایالات متحده که در سال 2001 به تصویب رسید ضروری بود، یعنی طرح بازسازی خاورمیانه : که با نام آن تحت عنوان « خاورمیانۀ بزرگ » آشنا هستیم.
در نتیجه هیچ دلیلی وجود ندارد که ایالات متحده امارات اسلامی را از بین ببرد، مگر قتل رسانه ای و نمایشی — و مظنون — سه نفر از آمریکائی ها که به هیچ عنوان نمی تواند این رگبار آتش سیل آسای آسمانی را توجیه کند.
گر چه کاملاً روشن است که هدف اصلی اردوگاه حملۀ هوائی همانی نیست که رسماً اعلام کرده اند، هیچکس نمی تواند مشخصاً بگوید که بمب هایشان را روی کدام هدف پرتاب می کنند. حداکثر می توانیم بگوئیم که ایالات متحده و همپیمانانش در شورای همکاری کشورهای عرب خلیج (خلیج فارس) چند ساختمان خالی از سکنه را در رقه — که امارات اسلامی دو روز پیش از بمباران آنجا را ترک کرده بود — و حدود دوازده پالایشگاه در شرق سوریه را بمباران کرده است.                                                                           پیش ازاین به تاریخ 24 سپتامبر 2014 نیروی هوائی ایالات متحده یک پالایشگاه سوری را بمباران کرده بود. با آگاهی به این امر که پالایشگاه از پر هزینه ترین سرمایه گذاری های صنعتی می باشد، باید بپرسیم که بمباران یک پالایشگاه در متن جنگ علیه تروریسم چه معنائی می تواند داشته باشد ؟
به گفتۀ پنتاگون، این پالایشگاه در اختیار امارات اسلامی بوده و به منبع در آمد بزرگی برای این گروه تبدیل شده بوده است.
روشن است که چنین پاسخی نمی تواند حقیقت داشته باشد. وقتی دولت هائی که در محاصرۀ اقتصادی به سر می برند در تکاپوهایشان برای فروش گاز و نفت در بازارهای بین المللی توفیقی بدست نمی آورند، چگونه ممکن است که امارات اسلامی، با وجود قطعنامه های شورای امنیت 1373 (2001) و 2170 (2014) امکان چنین کاری را پیدا می کند ؟ با آگاهی عمومی و زیر چشمان جهانیان، هیدروکربور عراق و سوریه را می دزدد و از طریق لوله های انتقال نفت به بندر جیحان در ترکیه منتقل می کند، سپس از آنجا به وسیلۀ کشتی های نفتکش Palmali Shipping & Agency JSC یعنی شرکتی که به میلیاردر ترک و آذری آقای مبارز قربان اغلو تعلق دارد به اسرائیل می فرستد. مقامات اسرائیلی نیز در بندر اشکلون جواز های تقلبی صادر می کنند، و گوئی که محمولۀ نفتی از حوزۀ نفتی ایلات (استان جنوبی اسرائیل) استخراج شده، متعاقباً به اتحادیۀ اروپا صادر می کنند. در این داد و ستد مخفیانه اروپائی ها نیز مدارک اسرائیلی را به رسمیت می شناسند.
دولت خود مختار محلی کردستان عراق نیز برای فروش نفت دزدیده شده، ازهمین ساخت و پاخت صادراتی استفاده می کند، ایالات متحده و شورای همکاری کشورهای عرب خلیج (خلیج فارس) در صورتی که می خواستند قطعنامۀ 1373 (2001) و 2170 (2014) را به کار ببندند، می بایستی به کردستان عراق نیز حمله می کردند. ولی بر عکس، از آن پشتیبانی کردند (نه تنها علیه امارات اسلامی، بلکه علیه دولت مرکزی بغداد) .
در نتیجه، قابل درک است که هدف از بمباران این سامانه های صنعتی تنها برای محروم ساختن سوریه از استقلال و توان تصفیۀ نفت خام در دوران بازگشت صلح صورت گرفته است.
JPEG - 26.4 kb
شاهزاده خالد، پسر وارث تاج و تخت سعودی ها، شاهزاده سلمان، در خلبانی یک اف 15 در بمباران سوریه شرکت خواهد کرد.
از هیچکس پنهان نیست که در این جریان، ایالات متحده روی اعضای شورای همکاری کشورهای عرب خلیج (خلیج فارس) و به ویژه روی عربستان سعودی تکیه می کند. در این مورد، روشن است که هواپیماهای سعودی از پایگاه های سعودی به پرواز در نمی آیند، گزارشی که توسط رسانه های ایرانی منتشر شده حاکی از این امر است که از پایگاه های اسرائیل به پرواز در می آیند. این گزارش هنوز تأیید نشده ولی صحت آن محتمل است.
ما بارها یادآور شدیم که یکی از اهداف اصلی جنگ علیه سوریه، دستیابی و تسلط بر منابع گاز طبیعی این کشور است، علاوه بر این آنچه که سوریه را به هدف (هدف مطبوعی برای امپریالیست ها) تبدیل می سازد، عبور لوله های انتقال گاز از ایران و یا لوله های انتقال گاز رقبای این کشور یعنی قطر و عربستان از سرزمین سوریه است.
بنابراین، از مقاومت روسیۀ نوین Novorussia و پشتیبانی روسیه از آن، اتحادیۀ اروپا بر آن است که خود را از وابستگی به گاز روسیه آزاد سازد. به همین علت مبتنی بر بیانیۀ معاون وزیر نفت ایران علی ماجدی در 9 اوت، دولت ایران می خواهد گاز خود را به این بازار پیشنهاد کند . این راه حل ایران را باید به مفهوم آلترناتیوی در مقابل بسته شدن راه عراق به سوریه توسط امارات اسلامی تلقی کنیم.
این گزینش که از منافع دولت ایران دفاع می کند، با ترک مواضع ضد امپریالیستی احمدی نژاد رئیس جمهور پیشین ایران، می تواند طی گفتگوهای 5+1 در چهارچوب توافقات گسترده تری مورد پذیرش ایالات متحده قرار گیرد. به این معنا که ایران پژوهش های انقلابی اش را در زمینۀ تولید انرژی هسته ای رها کند، یعنی روندی که می توانست جهان سوّم را از وابستگی به نفت رها سازد، و در ازای آن « غربی ها » مجازات های خود را لغو خواهند کرد.
با این وجود، اگر چنین تحولی صورت بگیرد، تعادل منطقه را عمیقاً تغییر خواهد داد. مشکل بتوانند چنین تغییراتی را به روسیه تحمیل کنند که اخیراً ایران را در سازمان همکاری شانگهای پذیرفته است. این امر مستلزم 8،5 میلیارد دلار سرمایه گذاری برای ساخت 1800 کیلومتر لولۀ انتقال گاز و متصل نمودن سیستم نوباکو Nabucco خواهد بود. گاز ایران برای اروپا با مرکزیت اتریش برای پخش آن، از راه آذربایجان و ترکیه ، سپس از بلغارستان، رومانی و مجارستان عبور خواهد کرد. این طرحی است که شیخ حسن روحانی در حاشیۀ نشست عمومی سازمان ملل متحد به رئیس جمهور اتریش هانس فیشر پیشنهاد کرده است].
JPEG - 21.4 kb
رئیس جمهور ایران، شیخ حسن روحانی آمده است تا برای همقطار اتریشی خود هانس فیشر Hans Fisher از طرح گاز رسانی خود به اروپا بگوید (نیویورک، 24 سپتامبر 2014).
راه اندازی مجدد سیستم نوباکو Nabucco فرصت خوبی برای آذربایجان بود که می توانست به راحتی تولیداتش را از میدان گازی شاه دنیز صادر کند. در عین حال، باکو از مسکو نیز دور شده و به واشینگتن نزدیک خواهد شد، در نتیجه همین موضوع علت خرید ناگهانی جنگ افزار از اسرائیل را روشن می سازد.
از دیدگاه سوریه، تغییر جهت سیاست ایران در زمینۀ انرژی الزاماً منفی نیست : اغلب دشمنان سوریه — بجز اسرائیل — دلیلی برای ادامۀ جنگ نخواهند داشت. علاوه بر این، دور شدن ایران وضعیت سوریه و مفید فایده بودن سوریه را برای روسیه تقویت خواهد کرد. اگر این توافق صورت بگیرد، واشنگتن برای حفظ جدائی عینی بین تهران و دمشق به بی ثبات سازی منطقۀ سنّی در عراق ادامه خواهد داد، و مطمئناً از داعش (امارات اسلامی در عراق و شامات) دردیرالزور پشتیبانی خواهد کرد، ولی بقیۀ سوریه را راحت خواهد گذاشت.